کلمه جو
صفحه اصلی

نشم

فرهنگ فارسی

گاو که در آن خجکهای سپید و سیاه و باشد . گاوی که در پوستش نقطه های سیاه و نقطه های سفید باشد .

لغت نامه دهخدا

نشم. [ ن َ ش َ ] ( ع اِ ) درختی است که از وی کمان سازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || نارون. دردار. بوقیصا. آن را نشم اسود نیز خوانند.( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) خال خال گردیدن گاو. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). خال دار سپید و سیاه گردیدن گاو. ( از ناظم الاطباء ). نقطه های سفید و سیاه در بدن گاو بودن. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

نشم. [ ن َ ش ِ ] ( ع ص ) گاو که در آن خجکهای سپید و سیاه باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). گاوی که در پوستش نقطه های سیاه و نقطه های سفید باشد. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).

نشم . [ ن َ ش َ ] (ع اِ) درختی است که از وی کمان سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || نارون . دردار. بوقیصا. آن را نشم اسود نیز خوانند.(یادداشت مؤلف ). || (مص ) خال خال گردیدن گاو. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). خال دار سپید و سیاه گردیدن گاو. (از ناظم الاطباء). نقطه های سفید و سیاه در بدن گاو بودن . (از المنجد) (از اقرب الموارد).


نشم . [ ن َ ش ِ ] (ع ص ) گاو که در آن خجکهای سپید و سیاه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). گاوی که در پوستش نقطه های سیاه و نقطه های سفید باشد. (از المنجد) (از اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

نشم (یمن). نشم به عربی ( النشَم )، روستایی است در ناحیهٔ (مخلاف کبود)، واعمال وصاب العالی، در عزلهٔ (بنی النشم) از توابع استان عَدَن در کشور یمن در شبه جزیره عربستان. جمعیت آن ۵۵۷ نفر (۱۹ خانوار) می باشد.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی) .

واژه نامه بختیاریکا

( نَشم ) ناز

پیشنهاد کاربران

گاو سیاه و سفید . . .


کلمات دیگر: