governors - general
ولات
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
جمع والی
(صفت اسم ) جمع : والی : (( سیدرضی کیا که از ولات دیالمه و گیلانات بشرف سیادت و فضیلت علم امتیاز داشت و امیر محمد رشتی که از عظمای ملوک آن طرف بود پیشکشهای لایق مرتب داشته باتفاق متوجه شدند... ) )
(صفت اسم ) جمع : والی : (( سیدرضی کیا که از ولات دیالمه و گیلانات بشرف سیادت و فضیلت علم امتیاز داشت و امیر محمد رشتی که از عظمای ملوک آن طرف بود پیشکشهای لایق مرتب داشته باتفاق متوجه شدند... ) )
فرهنگ معین
(وُ ) [ ع . ولاة ] (اِ. ) جِ. والی .
لغت نامه دهخدا
ولات . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ والی . (السامی فی الاسامی ). رجوع به ولاة و والی شود.
ولات. [ وُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ والی. ( السامی فی الاسامی ). رجوع به ولاة و والی شود.
ولاة. [ وُ ] ( ع ص ، اِ )ولات. ج ِ والی. ( اقرب الموارد ). رجوع به والی شود.
ولاة. [ وُ ] ( ع ص ، اِ )ولات. ج ِ والی. ( اقرب الموارد ). رجوع به والی شود.
فرهنگ عمید
والی#NAME?
= والی
واژه نامه بختیاریکا
( وُلات ) ( صت ) ؛ ولایت
دا وار
دا وار
پیشنهاد کاربران
[کوردی] به معنی کشور
در زبان کوردی کرمانجی یعنی سرزمین، وطن
ولات اسم کوردیه به معنای سرزمین
ولات یعنی روستا
ولات ( لری ) هست.
و جنوبی ها بیشتر استفاده میکنند، که به معنای ( روستا ) هست.
و جنوبی ها بیشتر استفاده میکنند، که به معنای ( روستا ) هست.
ولات به معنی عنه
در زبان لری بختیاری به معنی
ولایت. محل سکونت ایل
. سرزمین مادری
Velat. volat
ولایت. محل سکونت ایل
. سرزمین مادری
Velat. volat
کلمات دیگر: