کلمه جو
صفحه اصلی

جفتی

فارسی به انگلیسی

[adj.] double, [adv. infml.] two by two, in doubles, binary, doubly, twin, palpebral

double, [informal] two by two, in doubles


palpebral


binary, doubly, twin


مترادف و متضاد

binary (صفت)
دوتایی، مضاعف، جفتی

paired (صفت)
جفتی، برابر

correlative (صفت)
جفتی، وابسته به هم، لازم و لزوم

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- دوتایی . ۲- زوج جفت .

لغت نامه دهخدا

جفتی. [ ج ُ ] ( حامص ) برابری. مساوات. یکسانی. تساوی. || مشابهت. ( اشتنگاس ). مانندگی. همگونی. همگونگی. || اتصال. ( اشتنگاس ). پیوستگی. || همسری. شوهری. زنی. زوجیت. جفت بودن :
اگر نیستی جفتی اندر جهان
بماندی توانائی اندر نهان.
فردوسی.
من بجفتی ترا پسندیدم
که جوانمردی ترا دیدم.
نظامی.
|| با هم جفت شدن حیوان نر وماده. ( آنندراج ). جماع حیوان نر و ماده. ( نظام ). جفت گیری. || جماع و مباشرت. ( آنندراج ). جماع زن و مرد. بغل خوابی. همخوابگی. نزدیکی :
از آن شد پرده چشمم بخون بکری آلوده
که نم با لعبتان دیده جفتی کرد پنهانی.
خاقانی.
|| دمسازی. قرینی. همدوشی. همپائی. هماهنگی. یاری :
چو با مردم زفت زفتی کنیم
همه با خردمند جفتی کنیم.
فردوسی.
گر او باز گردد تو زفتی مکن
هنر جوی و با آز جفتی مکن.
فردوسی.

گویش مازنی

/jefti/ نزدیکی کردن جنس نر و ماده به هم - زوج دوتایی

۱نزدیکی کردن جنس نر و ماده به هم ۲زوج دوتایی


پیشنهاد کاربران

جفتی: همسری ، جفت بودن و یا شدن
من به جفتی ترا پسندیدم
که جوانمردی ترا دیدم
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 533 )


کلمات دیگر: