کلمه جو
صفحه اصلی

ورزش کردن

فارسی به انگلیسی

exercise, to exercise

to exercise


exercise


فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ممارست کردن تمرین کردن

لغت نامه دهخدا

ورزش کردن. [ وَ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ممارست کردن. تمرین کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
با بلاهای عشق ورزش کن
خویشتن را بلندارزش کن.
اوحدی.
|| اجرا کردن تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی بطور مرتب. ( فرهنگ فارسی معین ).

واژه نامه بختیاریکا

بازِستِن

پیشنهاد کاربران

work out
مثلا: i've done my morning workout

Play sports

Exercise


کلمات دیگر: