نقص . [ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) کمی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). کمی در دین و عقل و جز آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منقصت . (ناظم الاطباء). نقصان . عیب . کاستی . کاست . کم داشت . کم بود. مقابل فضل . مقابل کمال . نادرستی . ناتمامی . (یادداشت مؤلف )
: که فضل گل دلیل نقص خار است .
ادیب صابر.
گر فلکت بنده گشت نقص کمال تو نیست
رونق سکبا نرفت گر تره آمد به خوان .
خاقانی .
تن را سجود کعبه فریضه است و نقص نیست
گر دیده را ز دیدن کعبه جدا کنند.
خاقانی .
با شعر من حدیث معزی فروگذار
کاین ره سوی کمال برد آن به سوی نقص .
خاقانی .
تو نیکوروش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیارد مجال .
سعدی .
-
نقص آوردن در چیزی ؛ آن راناقص و عیب ناک کردن . از کمال و تمامی آن کاستن
: پادشاهی که کمال شرف پادشهیش
نقص در سلطنت بهمن و دارا آورد.
سلمان (از آنندراج ).
-
نقص بردن از چیزی ؛ کم وکاستی آن را برطرف کردن . آن را تام وکامل کردن
: نقص ذاتی نبرد کثرت جاه از ناقص
قطره قطره است چه در جو چه به دریا باشد.
واله (از آنندراج ).
-
نقص بستن بر چیزی ؛ عیبی بر آن نهادن . آن را ناکامل و نادرست و معیوب خواندن
: هزار نقص که بر سرو بست لایق بست
هزار طعنه که بر ماه کرد درخور کرد.
مجد همگر (از آنندراج ).
-
نقص رسیدن ؛ زیان رسیدن . کم وکاست یافتن . نقصان یافتن . ناقص شدن
: گر رسد جنبش کلک تو به من
هیچ نقصت نرسد زین حرکات .
خاقانی .
نقصی به کاسه ٔ زر پرویز کی رسد
زآن خرمگس که سایه به سکبا برافکند.
خاقانی .
نقصی به سرکشان ز تواضع نمی رسد
حسن از شکستگی شود افزون کلاه را.
صائب (از آنندراج ).
|| زیان و خسران در حظ و بهره . (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة). رجوع به نقصان شود. || (اصطلاح عروض ) عبارت است از اجتماع عمل عَصْب و کف ّ. (از نفایس الفنون ). نقص آن است که از مفاعیلن معصوب نون بیندازی «مفاعیل ُ» بماند به ضم لام . و مفاعیل ُ چون از «مفاعلتن » منشعب باشد آن را منقوص خوانند. و مثال بیت منقوص این است :
اگر یار مرا باز نوازد
دلم با غم سوداش بسازد.
(از المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 82).
|| (مص ) کم کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص
101). کم کردن در بهره . (از منتهی الارب ). نقصان در چیزی آوردن . (ازمتن اللغة). || کم شدن . (غیاث اللغات ) (ازمنتهی الارب ) (آنندراج ). کم شدن از چیزی پس از تمام و کامل شدن آن . (از اقرب الموارد). نقص راه یافتن درچیزی . (از متن اللغة). نقصان . تنقاص . (اقرب الموارد).