کلمه جو
صفحه اصلی

نقشه کشیدن

فارسی به انگلیسی

chart, design, plan, brew

brew, chart, design, plan


فارسی به عربی

تآمر , خریطة , خطة , مشروع , موامرة

مترادف و متضاد

scale (فعل)
نقشه کشیدن، پیمودن، مقیاس کردن، مقیاس گذاشتن، توزین کردن

machinate (فعل)
دسیسه کردن، تدبیر کردن، نقشه کشیدن

plan (فعل)
طرح کردن، نقشه کشیدن، ترتیب کارها را معین کردن، طراحی کردن، طرح دادن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن

project (فعل)
نقشه کشیدن، پرتاب کردن، طرح ریزی کردن، طرح ریختن، برجسته بودن، پیش افکندن

plat (فعل)
نقشه کشیدن

map (فعل)
نقشه کشیدن، نگاشتن، ترسیم کردن

plot (فعل)
کشیدن، توطئه چیدن، نقشه کشیدن، رسم کردن، طرح ریزی کردن

compass (فعل)
درک کردن، محدود کردن، دور زدن، محصور کردن، تدبیر کردن، نقشه کشیدن، اختراع کردن، مدار چیزی را کامل نمودن، جهت کردن، با قطب نما تعیین کردن

engineer (فعل)
اداره کردن، نقشه کشیدن، مهندسی کردن، طرح کردن و ساختن

finagle (فعل)
گول زدن، نقشه کشیدن، بازرنگی بدست اوردن، با حیله بدست اوردن

واژه نامه بختیاریکا

دَو چیدِن؛ دَرچیدِن؛ شَور تنیدن؛ رَو تَینیدِن؛ گل به او گریدِن؛ سر رَه نُهادن ( وا سر رَه نهادن ) ؛ سر رَه وَندِن

پیشنهاد کاربران

یعنی : برنامه ریزی کردن برای انجام کاری .

brew
۱ ) دم کردن ( غذا و . . . )
۲ ) توطئه کردن، شیطنت کردن، نقشه ( موذی گری ) کشیدن
e. g. akbar has been brewing nothing but mischief
اکبر نقشه ای جز شیطنت در سر نداشته است.

طرح درانداختن


کلمات دیگر: