کلمه جو
صفحه اصلی

خریص

فرهنگ فارسی

آب سرد یا آب گرد آمده در پهنای خرمابن و جز آن . یا آگنده .

لغت نامه دهخدا

خریص . [ خ َ ] (ع ص ) خارص . خَرِص . نعت است از خَرَص . (از منتهی الارب ). رجوع به خَرَص شود.


خریص. [ خ َ ] ( ع ص ) خارص. خَرِص. نعت است از خَرَص. ( از منتهی الارب ). رجوع به خَرَص شود.

خریص. [ خ َ ] ( ع ص ، اِ ) آب سرد. || آب گردآمده در پهنای خرمابن و جز آن. || آگنده. پر. || حوض فراخ مانندی که در آن آب ریزد. || کرانه جوی. || آداک دریا. || خلیج دریا. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ).

خریص . [ خ َ ] (ع ص ، اِ) آب سرد. || آب گردآمده ٔ در پهنای خرمابن و جز آن . || آگنده . پر. || حوض فراخ مانندی که در آن آب ریزد. || کرانه ٔ جوی . || آداک دریا. || خلیج دریا. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: