پیازک
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- پیاز خرد پیاز کوچک . ۲- پیاز مو بیخ مو اساس الشعر. ۳- نی بوریا. ۴- قسمی سبزی خوردنی کوهی . ۵- نوعی از گرز که سر آن را با زنجیر یا دوالی بر دسته نصب کنند پیازی .
نام کوهی در دامنه لاریجان
نام کوهی در دامنه لاریجان
← سوخک
لغت نامه دهخدا
پیازک. [ زَ ] ( اِ مصغر ) مصغر پیاز. پیاز خرد. پیاز کوچک. || پیاز مو؛ بیخ مو. اصل الشعر. رجوع به پیاز موی شود. || گیاهی را گویند که از آن بوریا بافند. ( برهان ) ( جهانگیری ). || قسمی سبزی کوهی خوردنی. || نوعی از گرز باشد که سر آن را با زنجیر یا دوالی بر دسته نصب کنند و آن را بترکی چوکن خوانند. ( برهان ). و آن را پیازی نیز گویند و بترکی کسکن خوانند. ( جهانگیری ). || ( اِخ ) نام دهی است در دامن کوهی که معدن لعل است و لعل پیازی و پیازکی منسوب بدانجاست. چنانکه خواجه در جواهرنامه آورده : نه اینکه گمان کنند که لعل پیازی لعلی است که برنگ پیاز باشد. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). رجوع به پیازکی شود.
پیازک. [ زَ ] ( اِخ ) نام کوهی در ناحیه لاریجان. ( سفرنامه رابینو ص 41 بخش انگلیسی ).
پیازک. [ زَ ] ( اِخ ) نام کوهی در ناحیه لاریجان. ( سفرنامه رابینو ص 41 بخش انگلیسی ).
پیازک . [ زَ ] (اِ مصغر) مصغر پیاز. پیاز خرد. پیاز کوچک . || پیاز مو؛ بیخ مو. اصل الشعر. رجوع به پیاز موی شود. || گیاهی را گویند که از آن بوریا بافند. (برهان ) (جهانگیری ). || قسمی سبزی کوهی خوردنی . || نوعی از گرز باشد که سر آن را با زنجیر یا دوالی بر دسته نصب کنند و آن را بترکی چوکن خوانند. (برهان ). و آن را پیازی نیز گویند و بترکی کسکن خوانند. (جهانگیری ). || (اِخ ) نام دهی است در دامن کوهی که معدن لعل است و لعل پیازی و پیازکی منسوب بدانجاست . چنانکه خواجه در جواهرنامه آورده : نه اینکه گمان کنند که لعل پیازی لعلی است که برنگ پیاز باشد. (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به پیازکی شود.
پیازک . [ زَ ] (اِخ ) نام کوهی در ناحیه ٔ لاریجان . (سفرنامه ٔ رابینو ص 41 بخش انگلیسی ).
فرهنگ عمید
پیاز کوچک.
فرهنگستان زبان و ادب
[کشاورزی- علوم باغبانی] ← سوخک
گویش مازنی
/piyaazak/ نوعی سبزی وحشی و خوراکی که مزه ی آن از پیاز تندتر است
نوعی سبزی وحشی و خوراکی که مزه ی آن از پیاز تندتر است
کلمات دیگر: