هوایی باشد متصل و مماس زمین که از غایت سرما فشرده گردد و مانند برفی در نهایت ریزگی و تنکی بزمین بریزد و اکثر در شبهای خنک یا در اول و در آخر روز که سرما بیشتر باشد بهم میرسد .
سرما ریزگی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سرماریزگی. [ س َ زَ / زِ ] ( اِ مرکب ) هوایی باشد متصل و مماس زمین که از غایت سرما فسرده گردد و مانند برفی در نهایت ریزگی و تنکی به زمین بریزد و اکثر در شبهای خنک یا در اول و در آخر روز که سرما بیشتر باشد بهم میرسد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ).
کلمات دیگر: