راه بر گرفتن . عازم شدن . به رفتن آغازیدن .
ره برگرفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ره برگرفتن. [ رَه ْ ب َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) راه برگرفتن. عازم شدن.به رفتن آغازیدن. حرکت کردن. راهی شدن :
نپذرفت از ایشان و ره برگرفت
جهان مانده از کار او در شگفت.
جهان مانده از کار او در شگفت.
به قنوج شد ماه در بر گرفت.
نپذرفت از ایشان و ره برگرفت
جهان مانده از کار او در شگفت.
فردوسی.
به دستوری شاه ره برگرفت جهان مانده از کار او در شگفت.
فردوسی.
به دستوری شاه ره برگرفت به قنوج شد ماه در بر گرفت.
فردوسی.
رجوع به راه برگرفتن شود.کلمات دیگر: