کلمه جو
صفحه اصلی

خان ملک

فرهنگ فارسی

دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل

لغت نامه دهخدا

خان ملک. [ م َ ل ِ ] ( اِخ ) نام یکی از سرداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه است که میمنه لشکر او را اداره میکرد. این شخص را ابن اثیر «ملک خان » و نسوی «امین ملک » و رشیدالدین فضل اﷲ «خان ملک » ضبط کرده است. ( از حواشی تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 147 ).

خان ملک. [ م َ ل ِ ] ( اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در ششهزار گزی شمال خاوری بنجار و یکهزار گزی راه مالرو ده دوست محمد بزابل. ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرم و معتدل. دارای 625 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی و بلوچی زبانند. این ده از رودخانه هیرمند مشروب میشود و محصولاتش غلات و لبنیات میباشد. اهالی بزراعت و گله داری و کرباس بافی اشتغال دارند و راه آنجا مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).

خان ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش پشت آب شهرستان زابل ، واقع در ششهزار گزی شمال خاوری بنجار و یکهزار گزی راه مالرو ده دوست محمد بزابل . ناحیه ای است واقع در جلگه ، گرم و معتدل . دارای 625 تن سکنه که شیعی مذهب و فارسی و بلوچی زبانند. این ده از رودخانه ٔ هیرمند مشروب میشود و محصولاتش غلات و لبنیات میباشد. اهالی بزراعت و گله داری و کرباس بافی اشتغال دارند و راه آنجا مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


خان ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از سرداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه است که میمنه ٔ لشکر او را اداره میکرد. این شخص را ابن اثیر «ملک خان » و نسوی «امین ملک » و رشیدالدین فضل اﷲ «خان ملک » ضبط کرده است . (از حواشی تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 147).



کلمات دیگر: