کلمه جو
صفحه اصلی

خاموش لب

فرهنگ فارسی

بی سخن بی صدا

لغت نامه دهخدا

خاموش لب. [ ل َ ] ( ص مرکب ) بی سخن. بی صدا. ساکت. بی کلام. || بی حرکت. ساکن. غیرمتحرک :
دلو از کله های آفتابی
خاموش لب از دهن پرآبی.
نظامی.


کلمات دیگر: