کلمه جو
صفحه اصلی

داعر

عربی به فارسی

شهواني , شهوت پرست


لغت نامه دهخدا

داعر. [ ع ِ ] (اِخ ) نام پسر حماس که پدر قبیله ای است از بنی حارث بن کعب . (منتهی الارب ).


داعر. [ ع ِ ] ( ع ص ) گشنی نجیب است و بسیار نتاج. || هو خبیث ٌ داعر؛ یعنی پلید تباهکار است. ( منتهی الارب ). پلید و تباهکار. ( مهذب الاسماء ). فاسق بیباک و متهتکی را که از ارتکاب هرگونه عمل باکی نداشته باشد نامند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || عود داعر؛ چوب پوسیده و ردی. ( منتهی الارب ).

داعر. [ ع ِ ] ( اِخ ) نام پسر حماس که پدر قبیله ای است از بنی حارث بن کعب. ( منتهی الارب ).

داعر. [ ع ِ ] (ع ص ) گشنی نجیب است و بسیار نتاج . || هو خبیث ٌ داعر؛ یعنی پلید تباهکار است . (منتهی الارب ). پلید و تباهکار. (مهذب الاسماء). فاسق بیباک و متهتکی را که از ارتکاب هرگونه عمل باکی نداشته باشد نامند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). || عود داعر؛ چوب پوسیده و ردی . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: