کلمه جو
صفحه اصلی

داغ چیدن

فرهنگ فارسی

پهلوی هم قرار دادن نشان و علامت داغ

لغت نامه دهخدا

داغ چیدن. [ دَ ] ( مص مرکب )پهلوی هم قرار دادن نشان و علامت داغ. چندین نشان داغ نزدیک هم پیدا آوردن. داغ بر هم چیدن :
کند سینه خویش را پهن باغ
که چیند بر آن نعل رخش تو داغ.
ظهوری.


کلمات دیگر: