مترادف وضعیت : چگونگی، حالت، کیفیت، موقع، موقعیت
برابر پارسی : چگونگی، جایگاه، چند و چونی، سروسامان، نهش
ballgame, case, circumstance, configuration, footing, going, position, setup, situation, tone, way
C.E. situation, condition, position, state of affairs
چگونگی، حالت، کیفیت، موقع، موقعیت
[پزشکی] نحوۀ قرار گرفتن نقطۀ مشخصی از نمای جنین نسبت به نقطۀ معین در سمت چپ یا راست لگن مادر [موسیقی] 1. محل قرار گرفتن دست چپ بر روی دستۀ سازهای زهی 2. نحوۀ قرار گرفتن صداهای مختلف یک آکورد ازنظر دوری و نزدیکی به هم 3. محل قرار گرفتن کشوِ ترمبون در یکی از هفت جایگاه اصلی
وضعیت . [ وَ عی ی َ ] (از ع ، اِ) طرز استقرار. (فرهنگ فارسی معین ). || موقع. موقعیت : وضعیت اجتماعی ، وضعیت سیاسی . توضیح اینکه این کلمه را فارسی زبانان از وضع عربی ساخته اند. بعضی این کلمه را غلط پندارند، و غلط نیست . (از یادداشتهای قزوینی ).
چگونگی، جایگاه