برابر پارسی : یکسو
یک طرف
برابر پارسی : یکسو
فرهنگ فارسی
یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی : یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار )
لغت نامه دهخدا
یک طرف. [ ی َ / ی ِ طَ رَ ] ( اِ مرکب ، ق مرکب ) یک سو و یک کناره و در یک کنار. ( ناظم الاطباء ).
- یک طرف افتادن ؛ مقابل شدن. طرف شدن. ( آنندراج ).
- یک طرف شدن ؛ یک طرف افتادن. مقابل شدن. طرف شدن. ( غیاث ).
- یک طرف افتادن ؛ مقابل شدن. طرف شدن. ( آنندراج ).
- یک طرف شدن ؛ یک طرف افتادن. مقابل شدن. طرف شدن. ( غیاث ).
کلمات دیگر: