مترادف ورج : ارج، ارزش، شان، قدر، مرتبه
ورج
مترادف ورج : ارج، ارزش، شان، قدر، مرتبه
مترادف و متضاد
ارج، ارزش، شان، قدر، مرتبه
فرهنگ فارسی
ارج، ارزش
( اسم ) ۱ - قدر مرتبه شان شوکت . ۲ - فرایزدی فره خوره وطایفه ای را از بندگان بغایت لطف اخیتارفرمود ( حق تعالی ) و بسعادت عقل ممتازکرد و ایشان را به فرالهی بیار است و به نرج پادشاهی ( فرکیانی ) مزین گردانید. پس بانبیائ مرسل که ممتاز خلایق بودند وحی فرستاد بتوسط ملائکه و آن پیغام است ببندگان خویش و بملوک عادل ورج داد و آن فری است الهی و نوری است ربانی که از اشع. عالم غیب فیضان کند وفروغی استکه ازپرتولوایج ایزدی لمعان زند و در سین. ملوک مقام سازد و از سینه بر جبین سرایت کند تا بقوت فیض آن بر عالمیان مهتر شود و بمدد تابش آن بر جهانیان غلبه گیرد... )
وج دارویی است اگر ترکی
( اسم ) ۱ - قدر مرتبه شان شوکت . ۲ - فرایزدی فره خوره وطایفه ای را از بندگان بغایت لطف اخیتارفرمود ( حق تعالی ) و بسعادت عقل ممتازکرد و ایشان را به فرالهی بیار است و به نرج پادشاهی ( فرکیانی ) مزین گردانید. پس بانبیائ مرسل که ممتاز خلایق بودند وحی فرستاد بتوسط ملائکه و آن پیغام است ببندگان خویش و بملوک عادل ورج داد و آن فری است الهی و نوری است ربانی که از اشع. عالم غیب فیضان کند وفروغی استکه ازپرتولوایج ایزدی لمعان زند و در سین. ملوک مقام سازد و از سینه بر جبین سرایت کند تا بقوت فیض آن بر عالمیان مهتر شود و بمدد تابش آن بر جهانیان غلبه گیرد... )
وج دارویی است اگر ترکی
فرهنگ معین
(وَ ) [ په . ] (اِ. ) ارزش ، ارج .
لغت نامه دهخدا
ورج. [ وَ] ( اِ ) جلوخان و پیشگاه خانه. ( ناظم الاطباء ). || ارج. قدر و مرتبه. ( از آنندراج ) ( برهان ). بزرگی و بزرگواری و عظمت و شأن و شوکت و قدر و لیاقت و قیمت و ارزش و رتبه و درجه و پایه و منصب و شغل. ( ناظم الاطباء ). || فر ایزدی. فره. خوره. ( فرهنگ فارسی معین ) : و کیخسرو بالغ شده بود و با ورج و جمال و دانش و رای و مردمی تمام بود. ( فارسنامه ابن بلخی ). و طایفه ای را از بندگان بغایت لطف اختیار فرمود [ حق تعالی ] و به سعادت عقل ممتاز کرد و ایشان را به فر الهی بیاراست و به ورج پادشاهی [= فر کیانی ] مزین گرداند پس با انبیاء مرسل که ممتاز خلایق بودند وحی فرستاد به توسط ملائکه و آن پیغام است به بندگان خویش و به ملوک عادل ورج داد و آن فری است الهی و نوری است ربانی که از اشعه عالم غیب فیضان کند و فروغی است ربانی که از پرتو لوایح ایزدی لمعان زند و در سینه ملوک مقام سازد و از سینه بر جبین سرایت کند تا به قوت فیض آن بر عالمیان مهتر شود و به مدد تابش آن بر جهانیان غلبه گیرد. ( فرهنگ فارسی معین از فرائد السلوک نسخه خطی کتابخانه ملک ).
سرافرازان دولت را به فر ایزدی یاور
ستمکاران ملت را به ورج حیدری قاهر.
ترا باشد حقیقت بی ریایی
ز جمله فارغ و از جملگی ورج
دریغا گر ندانی خویش را ارج.
ورج. [وِ رَ ] ( اِ ) وج. دارویی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( انجمن آرا ). اگر ترکی. ( ناظم الاطباء ).
سرافرازان دولت را به فر ایزدی یاور
ستمکاران ملت را به ورج حیدری قاهر.
ابونصراحمد رافعی.
به جایی اوفتی کآنجا خدایی ترا باشد حقیقت بی ریایی
ز جمله فارغ و از جملگی ورج
دریغا گر ندانی خویش را ارج.
عطار.
|| کندن. ( برهان ) ( آنندراج ). برکندن. ( برهان ). || کاوش و برکندگی. ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) سخت ، در مقابل سست. ( منتهی الارب ). سخت ، در برابر سست. ( برهان ).ورج. [وِ رَ ] ( اِ ) وج. دارویی است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( برهان ) ( انجمن آرا ). اگر ترکی. ( ناظم الاطباء ).
ورج . [ وَ] (اِ) جلوخان و پیشگاه خانه . (ناظم الاطباء). || ارج . قدر و مرتبه . (از آنندراج ) (برهان ). بزرگی و بزرگواری و عظمت و شأن و شوکت و قدر و لیاقت و قیمت و ارزش و رتبه و درجه و پایه و منصب و شغل . (ناظم الاطباء). || فر ایزدی . فره . خوره . (فرهنگ فارسی معین ) : و کیخسرو بالغ شده بود و با ورج و جمال و دانش و رای و مردمی تمام بود. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). و طایفه ای را از بندگان بغایت لطف اختیار فرمود [ حق تعالی ] و به سعادت عقل ممتاز کرد و ایشان را به فر الهی بیاراست و به ورج پادشاهی [= فر کیانی ] مزین گرداند پس با انبیاء مرسل که ممتاز خلایق بودند وحی فرستاد به توسط ملائکه و آن پیغام است به بندگان خویش و به ملوک عادل ورج داد و آن فری است الهی و نوری است ربانی که از اشعه ٔ عالم غیب فیضان کند و فروغی است ربانی که از پرتو لوایح ایزدی لمعان زند و در سینه ٔ ملوک مقام سازد و از سینه بر جبین سرایت کند تا به قوت فیض آن بر عالمیان مهتر شود و به مدد تابش آن بر جهانیان غلبه گیرد. (فرهنگ فارسی معین از فرائد السلوک نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ ملک ).
سرافرازان دولت را به فر ایزدی یاور
ستمکاران ملت را به ورج حیدری قاهر.
به جایی اوفتی کآنجا خدایی
ترا باشد حقیقت بی ریایی
ز جمله فارغ و از جملگی ورج
دریغا گر ندانی خویش را ارج .
|| کندن . (برهان ) (آنندراج ). برکندن . (برهان ). || کاوش و برکندگی . (ناظم الاطباء). || (ص ) سخت ، در مقابل سست . (منتهی الارب ). سخت ، در برابر سست . (برهان ).
سرافرازان دولت را به فر ایزدی یاور
ستمکاران ملت را به ورج حیدری قاهر.
ابونصراحمد رافعی .
به جایی اوفتی کآنجا خدایی
ترا باشد حقیقت بی ریایی
ز جمله فارغ و از جملگی ورج
دریغا گر ندانی خویش را ارج .
عطار.
|| کندن . (برهان ) (آنندراج ). برکندن . (برهان ). || کاوش و برکندگی . (ناظم الاطباء). || (ص ) سخت ، در مقابل سست . (منتهی الارب ). سخت ، در برابر سست . (برهان ).
ورج . [وِ رَ ] (اِ) وج . دارویی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (برهان ) (انجمن آرا). اگر ترکی . (ناظم الاطباء).
فرهنگ عمید
ارج، ارزش.
دانشنامه عمومی
ورج، روستایی از توابع بخش کلیائی شهرستان سنقر در استان کرمانشاه ایران است.
این روستا در دهستان کیونات قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۹ نفر (۲۲خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان کیونات قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۷۹ نفر (۲۲خانوار) بوده است.
wiki: روزنامه نگاری فناوری و شبکه رسانه ای آمریکایی مدیریت شده توسط وکس مدیا است. این شبکه اخبار، داستان های طولانی، کتاب های راهنما، بررسی وسایل و پادکستها را منتشر می کند.
این وبگاه از چوروس، سکوی اختصاصی وکس مدیا برای انتشار اخبار و مطالب، استفاده می کند. سردبیر این وبگاه نیلای پاتل، ویرایشگر اجرایی آن دیتر بون و کارگردان ویرایشی آن هلن هاولاک است. ورج در ۱ نوامبر ۲۰۱۱ به راه افتاد. این وبگاه پنج جایزه ویبی را در سال ۲۰۱۲ برنده شد.
وبگاه رسمی
این وبگاه از چوروس، سکوی اختصاصی وکس مدیا برای انتشار اخبار و مطالب، استفاده می کند. سردبیر این وبگاه نیلای پاتل، ویرایشگر اجرایی آن دیتر بون و کارگردان ویرایشی آن هلن هاولاک است. ورج در ۱ نوامبر ۲۰۱۱ به راه افتاد. این وبگاه پنج جایزه ویبی را در سال ۲۰۱۲ برنده شد.
وبگاه رسمی
wiki: ورج (وبگاه)
کلمات دیگر: