برابر پارسی : نیست کننده
ناسخ
برابر پارسی : نیست کننده
فارسی به انگلیسی
abrogating
abolisher, order superseding previous one, verse abrogatinganother
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - باطل کننده حکم سابق نسخ کننده : پاسخ او بناسخی بازدهی که در ظفر ناصر رایت حقی ناسخ آیت شری . ( خاقانی لغ. ) ۲ - ( تفسیر ) آیه ای که مدلول آن مدلول آیه دیگری راکه سابق بر آن نازل شده نسخ کند.۳ - حدیثی نبوی که مدلول آن رفع و ازاله حکم شرعی سابق بر آن باشدو آن حکم رفع شده را منسوخ گویند.
عباس از شاعران قرن دهم هجری است .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
پاسخ او به ناسخی بازدهی که در ظفر
ناصر رایت حقی ناسخ آیت شری.
اختر حق در صفاتش راسخ است.
ناسخ. [ س ِ ] ( اِ ) پارچه ابریشمین که با رشته های طلا و یا نقره بافته شده باشد. ( ناظم الاطباء ). نسیج. ( اشتینگاس ).
ناسخ. [ س ِ ] ( اِخ ) ( الَ... ) لقب ابوطاهر احمدبن علی بن عمربن سلمان الدقاق ، از راویان حدیث است. رجوع به الانساب سمعانی ص 551 شود.
ناسخ. [ س ِ ] ( اِخ ) امام بخش ( شیخ... ) لکنهوئی متخلص به ناسخ از شاعران قرن سیزدهم هندوستان است. وی به زبان اردو و فارسی هر دو شعر می سروده است. به روایت مؤلف صبح گلشن او را با خواجه حیدرعلی آتش مشاعره و مطارحه ای بوده است ، وی به سال 1354 هَ. ق. درگذشت. از قطعه ای که در تهنیت جلوس محمدعلی شاه پادشاه لکنهو سروده است :
ای سرافراز زمان تاجور کشور هند
رشک دارا و فریدون ، جم و اسکندر هند
ناسخ . [ س ِ ] (اِ) پارچه ٔ ابریشمین که با رشته های طلا و یا نقره بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). نسیج . (اشتینگاس ).
ناسخ . [ س ِ ] (اِخ ) (الَ ...) لقب ابوطاهر احمدبن علی بن عمربن سلمان الدقاق ، از راویان حدیث است . رجوع به الانساب سمعانی ص 551 شود.
ناسخ . [ س ِ ] (اِخ ) امام بخش (شیخ ...) لکنهوئی متخلص به ناسخ از شاعران قرن سیزدهم هندوستان است . وی به زبان اردو و فارسی هر دو شعر می سروده است . به روایت مؤلف صبح گلشن او را با خواجه حیدرعلی آتش مشاعره و مطارحه ای بوده است ، وی به سال 1354 هَ . ق . درگذشت . از قطعه ای که در تهنیت جلوس محمدعلی شاه پادشاه لکنهو سروده است :
ای سرافراز زمان تاجور کشور هند
رشک دارا و فریدون ، جم و اسکندر هند
هفت سیاره بفرمان تو باهفت فلک
هفت اقلیم به حکمت بود ای داور هند.
رجوع به صبح گلشن ص 492 شود.
ناسخ . [ س ِ ] (اِخ ) عباس . از شاعران قرن دهم هجری است . نصرآبادی آرد: «مولانا عباس ناسخ تخلص از طبقه ٔ اتراک است اما خود را از نسبت ایشان خلاص کرده در سلک علوم دینی منسلک است و نهایت صلاح و سداددارد» . از اشعار اوست :
فیضی نبردی از اثر اشک و آه ، حیف !
عبرت نیافت چشم دلت از نگاه حیف
مردان حق ز افسر شاهی گذشته اند
از سر گذشته ای تو ز بهر کلاه ، حیف .
و نیز:
متصل دوستی اهل هوس داشته ای
روی دل در همه جا با همه کس داشته ای
عاقبت گشته غبار دلت از دم سردی
هرکه را آینه سان پاس نفس داشته ای .
رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 191 و ص 541 و نگارستان سخن 115 و روز روشن ص 670 شود.
پاسخ او به ناسخی بازدهی که در ظفر
ناصر رایت حقی ناسخ آیت شری .
خاقانی .
اختر گردون ظلم را ناسخ است
اختر حق در صفاتش راسخ است .
مولوی .
|| (اصطلاح اصول و فقه ) عبارت است از انتهاء حکم شرعی بطریق شرعی که متراخی باشند. (نفائس الفنون قسم اول ص 142). || (اصطلاح حدیث ) عبارت است از حدیثی که حکم شرعی را که بر او سابق بوده باشد رفع کند. (نفائس الفنون ). در اصطلاح درایه : حدیثی است نبوی که مدلول آن رفع و ازاله ٔ حکم شرعی سابق بر آن باشد و آن حکم رفعشده را منسوخ گویند : بر معرفت تفسیر و تأویل و قیاس و دلیل و ناسخ و منسوخ و صحیح و مطعون اخبار و آثار واقف . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 398).
فرهنگ عمید
۲. (اسم، صفت ) کسی که از روی کتاب یا نوشته ای نسخه بردارد.
* ناسخ و منسوخ: ویژگی آیاتی که یکی دیگری را نسخ می کند.
۱. نسخکننده؛ باطلکننده.
۲. (اسم، صفت) کسی که از روی کتاب یا نوشتهای نسخه بردارد.
〈 ناسخ و منسوخ: ویژگی آیاتی که یکی دیگری را نسخ میکند.
دانشنامه اسلامی
ناسخ، از ارکان نسخ بوده و به معنای دلیل معتبر شرعی است که پس از دلیل دیگری می آید و ناظر به آن بوده و بر عدم بقای حکم ثابت به دلیل اول در زمان آینده دلالت می کند، مانند این آیه سوره مجادله (أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقات؛ «آیا از این که پیش از نجوا کردن با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) صدقه دهید ترسیدید؟»، که ناسخِِ آیه دیگر است که می فرماید:(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا ناجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقَةً)؛ «هر گاه می خواهید که با رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) سخن سری بگویید، باید پیش از آن صدقه بدهید».
«ناسخ» یکی از ارکان نسخ است. به دلیل و نص شرعی متاخر که حکم دلیل شرعی پیشین را بردارد «ناسخ» می گویند.
تعریف شیخ طوسی
شیخ طوسی در تعریف ناسخ می نویسد:«اما الناسخ فهو کل دلیل شرعی یدل علی زوال مثل الحکم الثابت بالنصّ الاوّل فی المستقبل علی وجه لولاه لکان ثابتاً بالنصّ الاول مع تراخیه عنه؛ ناسخ، هر دلیل شرعی است که بر عدم اعتبار حکم نصوص قبلی در آینده دلالت کند؛ به طوری که اگر ناسخ نبود، حکم قبلی پابرجا می ماند».
ناسخ حقیقی
نکته قابل توجه این است که ناسخ احکام فقط خدا است؛ ولی مجازاً به نص شرعی متاخر که نص شرعی متقدم را بردارد، ناسخ اطلاق می شود.
مطالب مرتبط
...