مترادف وهله : بار، دفعه، لحظه، مرتبه، مرحله، مورد، نوبت
وهله
مترادف وهله : بار، دفعه، لحظه، مرتبه، مرحله، مورد، نوبت
فارسی به انگلیسی
instance
moment, sitting, time
فارسی به عربی
بدایة , حرارة , مناسبة , هالة
مترادف و متضاد
اصابت، حمله، شروع، تاخت و تاز، وهله، هجوم
تصادف، سبب، فرصت، مورد، روی داد، وهله، موقع، فرصت مناسب
جا، فضا، میدان، موقعیت، صندلی، مکان، وهله، جایگاه، محل
تندی، نوبت، اشتیاق، حرارت، گرمی، گرما، وهله، تحریک جنسی زنان، طلب شدن جانور
صحنه، پایه، طبقه، مرحله، پله، اشکوب، وهله، صحنه نمایش، پردهگاه
نوبت، برگشت، وهله
دم، لحظه، وهله، ان
بار، دفعه، لحظه، مرتبه، مرحله، مورد، نوبت
فرهنگ فارسی
اول امری، اول هرچیز
(اسم ) بار دفعه وهله . یا آن وهلت . آن دفعه : (( و معین الدین پروانه در آن وهلت امیر حاجب بود. ) ) یا اول وهلت . نخستین بار اول دفعه : و باید که بیهچ حال در اول وهلت بر گفته و پرداخت. خویش اعتماد نکند........
اول از هر چیزی .
(اسم ) بار دفعه وهله . یا آن وهلت . آن دفعه : (( و معین الدین پروانه در آن وهلت امیر حاجب بود. ) ) یا اول وهلت . نخستین بار اول دفعه : و باید که بیهچ حال در اول وهلت بر گفته و پرداخت. خویش اعتماد نکند........
اول از هر چیزی .
فرهنگ معین
(وَ لِ ) [ ع . وهلة ] (اِ. ) ۱ - نوبت ، دفعه . ۲ - اوُل هر چیز.
لغت نامه دهخدا
وهلة. [ وَ ل َ ] (ع اِ) اول از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ): اول وهلة؛ ای دفعة. (مهذب الاسماء). || ترس و بیم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). نوبت و کرت . (غیاث اللغات ).
وهلة. [ وَهََ ل َ ] (ع اِ) اول از هر چیزی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). رجوع به وَهلَة و وهلت شود.
فرهنگ عمید
نوبت، بار، دفعه.
پیشنهاد کاربران
پستا=وهله
کلمات دیگر: