کلمه جو
صفحه اصلی

وطی


مترادف وطی : جماع، مجامعت، مجامعه

مترادف و متضاد

جماع، مجامعت، مجامعه


فرهنگ فارسی

وطئ، پایمال کردن، لگدمال کردن، سوارشدن براسب
(صفت ) چیزی که پاسپردی آن آشکارباشد : (( دراین باب رخصت یجوز للشاعر مالایجوز متمسکی قوی است و بهان. ضرورت شعر مستندی وطی .

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . وَطَء ] (ص . ) ۱ - پایمال کردن . ۲ - سوار شدن بر اسب . ۳ - در فارسی به معنای جماع کردن .

لغت نامه دهخدا

وطی. [ وَطْی ْ ] ( ع مص ) آرامش با کسی. آرمیدن. جماع کردن. ( غیاث اللغات ) : و الدخول الموجب للمهر هو الوطی قُبُلاً او دبراً. ( شرایع علامه حلی ).
طفل را نبود ز وطی زن خبر
جز که گویی هست آن خوش چون شکر.
مولوی.
|| پایمال کردن. ( غیاث اللغات ).

وطی ٔ. [ وَ ] ( ع ص ) کوفته و سپرده زیر پا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). کوفته و نرم و سپرده زیر پای. ( ناظم الاطباء ). || شی وطی ٔ؛ ای بین الوطاءة. ( منتهی الارب ). چیزی که پاسپردگی آن آشکار باشد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وطاءة شود.

وطی ٔ. [ وَ ] (ع ص ) کوفته و سپرده زیر پا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوفته و نرم و سپرده زیر پای . (ناظم الاطباء). || شی ٔ وطی ٔ؛ ای بین الوطاءة. (منتهی الارب ). چیزی که پاسپردگی آن آشکار باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به وطاءة شود.


وطی . [ وَطْی ْ ] (ع مص ) آرامش با کسی . آرمیدن . جماع کردن . (غیاث اللغات ) : و الدخول الموجب للمهر هو الوطی قُبُلاً او دبراً. (شرایع علامه ٔ حلی ).
طفل را نبود ز وطی زن خبر
جز که گویی هست آن خوش چون شکر.

مولوی .


|| پایمال کردن . (غیاث اللغات ).

فرهنگ عمید

جماع کردن.

پیشنهاد کاربران

نزدیکی یا همبستری با جنس مخالف

نزدیکی کردن از پشت . چون وطی با دبر می آید.
مثلا میگویند از دبر با وی وطی بشودیعنی از پشت یا باسن ( رابطه مقعدی ) با وی نزدیکی یا دخول شود که بیشتر در مورد بچه بازها و همجنس بازهاو رابطه مقعدی زن و شوهر مورد استفاده قرار میگیرد.

پایمال کردن


کلمات دیگر: