مترادف نای زن : زامر، نای نواز، نایی، نی زن، نی نواز
نای زن
مترادف نای زن : زامر، نای نواز، نایی، نی زن، نی نواز
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنکه نای نوازدنی زن زمارزامر
لغت نامه دهخدا
نای زن. [ زَ ] ( نف مرکب ) نئی. نینواز. ( آنندراج ). نی زن. ( ناظم الاطباء ).قصاب. قاصب. ( منتهی الارب ). زمار. زامر :
کبک ناقوس زن و شارک سنتورزن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
ستُه شدم ز استماع نای او.
که هم پایکوب است و هم نای زن.
کبک ناقوس زن و شارک سنتورزن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری.
غراب بین که نای زن شده ست و من ستُه شدم ز استماع نای او.
منوچهری.
تو را شاید آن گلرخ سیم تن که هم پایکوب است و هم نای زن.
اسدی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: