کلمه جو
صفحه اصلی

هشتن


مترادف هشتن : قراردادن، گذاشتن، نهادن، ترک کردن، رها کردن

فارسی به انگلیسی

leave, place, put, rest, set, (the) eighth

(the) eighth


not to give a person freedom of action


leave, place, put, rest, set


مترادف و متضاد

قراردادن، گذاشتن، نهادن


ترک کردن، رها کردن


۱. قراردادن، گذاشتن، نهادن
۲. ترک کردن، رها کردن


فرهنگ فارسی

گذاشتن، هلیدن، فروگذاشتن، رهاکردن، هشته نامه
(مصدر ) ۱- گذاشتن رهاکردن : (( می شنوددعای تو می دهدت جواب او کای کرمن . کری بهل گوش تمام برگشا . ) (دیوان کبیر ) ۲- ترک کردن : (( ناف هفته بدوازماه صفرکاف والف که به گلشن شد واین گلخن پردودبهشت . ) ) (حافظ )

فرهنگ معین

(هِ تَ ) [ په . ] (مص م . ) نهادن ، گذاشتن ، رها کردن .

لغت نامه دهخدا

هشتن. [ هَِ ت َ / هََ ت َ ] ( مص ) گذاشتن. ( برهان ).نهادن. روی چیزی یا بر جایی قرار دادن :
چون درآمد آن کدیور مرد رفت
بیل هشت و داسگاله برگرفت.
رودکی.
تو حاصل نکردی به کوشش بهشت
خدا در تو خوی بهشتی نهشت.
سعدی.
- فروهشتن . رجوع به فروهشتن شود.
|| باقی گذاشتن. به جای گذاشتن پس از خود :
پس بیوبارید ایشان را همه
نه شبان را هشت زنده نه رمه.
رودکی.
نهشت از دلیران خود هیچ یک
که آرند هر بادپا را به تک.
فردوسی.
همه خاک دارند بالین و خشت
خنک آنکه جز نام نیکی نهشت.
فردوسی.
چون باید مرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت.
خیام.
نیکبخت آنکه خورد و کشت و بدبخت آنکه مرد و هشت. ( گلستان ). || رهاکردن. ( برهان ). واگذاشتن. ول کردن :
سوی مرزدارانْش نامه نوشت
که خاقان ره رادمردی بهشت.
فردوسی.
چو قیصر که فرمان یزدان بهشت
به ایران به جز تخم زفتی نکشت.
فردوسی.
قیامت کسی ره بَرَد در بهشت
که معنی طلب کرد و دعوی بهشت.
سعدی.
دل به بازارها گرو کرده
کهنه را هشته قصد نو کرده.
اوحدی.
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را.
حافظ.
- از دست هشتن ؛ رها کردن. قطع امید کردن. ترک گفتن :
از دست چرا هشت سر زلف تو حافظ
تقدیر چنین بود چه کردی که نهشتی ؟
حافظ.
- از یاد هشتن ؛ از دست هشتن. رها کردن. فراموش کردن :
جزیاد تو در خاطر من نگذرد ای جان
با آنکه تو یکباره ام از یاد بهشتی.
سعدی.
|| روان کردن :
به جایی نخوابدعقاب دلیر
که آبی توان هشتن او را به زیر.
نظامی.
|| آویختن. ( برهان ). رجوع به فروهشتن و فروهلیدن و هلیدن شود.

فرهنگ عمید

رها کردن، فروگذاشتن، گذاشتن، هلیدن.

واژه نامه بختیاریکا

( هِشتِن ) دادن. مثلاً در جمله هِشتِن وا اَمُو یعنی امان دادن
( هِشتِن ) گذاشتن

جدول کلمات

گذاشتن

پیشنهاد کاربران

هشتن : گذاشتن ، گذشته هِل به معنای بگذاراست مانند کلمه نهاد که گذشته نِه می باشد.

گذاشتن - قرار دادن - اجازه داد

در پارسی میانه hištan به چم اجازه دادن

کنار گذاشتن، رها کردن، ترک کردن

ه مکسور. ت مفتوح

مصدر است. به معنای گذاشتن. . رهاکردن. .
افعال آن صرف می شده است.
هشتم هشتی هشت. . .
نهشتن ( نگذاشتند ) . . می هشتن ( می گذاشتند ) . . کاشکه هشتی بیدن ( کاش گذاشته بودند )

فعل امر آن "بله" است ( بگذار ) . و فعل نهی آن "نله" ( نگذار ) است.

از واژه های متروک در برخی روستاهای فارس در محل شهر باستانی استخر.

به گمان من بُن کنونیِ این کارواژه نمی تواند ( هل ) باشد. کارواژه های با آوای ( ش ) هنگام ترادیسش به بُن کنونی یا با همان آوای ( ش ) واگوییده می شوند و یا به ( ر ) دگرگون می شوند.
گونه یِ نخست:
دگرگونی آوایی ( ش ) به ( ر ) :
نمونه:
( گذشتن ) به بُن کنونیِ ( گذر )
( داشتن ) به بُن کنونیِ ( دار )
( کاشتن ) به بُن کنونیِ ( کار )
( انگاشتن ) به بُن کنونیِ ( انگار )
( پنداشتن ) به بُن کنونیِ ( پندار )
و. . . که در این ترادیسش ( تبدیل ) می بایست بُن کنونی واژه هشتن، ( هر ) باشد.
گونه یِ دوم:
کارواژه های با آوای ( ش ) ، به همانجور با آوای ( ش ) برجای می مانند.
کُشتن به بُن کنونی ( کُش )
کشیدن به بُن کنونی ( کِش )
و. . .
بنابر این دیدگاه، بُن کنونی واژه هشتن، ( هش ) می شود.
ترادیسش از ستاک به بُن کنونی پیروِ قاعده است و کسانی که این ترادیسش ها را پیرو هیچ قاعده ای نمی دانند، سخن گزافی می گویند.


کلمات دیگر: