کلمه جو
صفحه اصلی

همدلی


مترادف همدلی : اتحاد، اتفاق، سازواری، وفاق، همراهی، هم فکری، یکرنگی، یگانگی

متضاد همدلی : نفاق

فارسی به انگلیسی

agreement, accord, communion, concert, concord, concordance, empathy, entente, harmony, like-mindedness, sympathy, togetherness, unanimity, truth, unaimity

thinking alike, each other's mind, knowing sympathy


unaimity


agreement, accord, communion, concert, concord, concordance, empathy, entente, harmony, like-mindedness, sympathy, togetherness, truth


مترادف و متضاد

اتحاد، اتفاق، سازواری، وفاق، همراهی، هم‌فکری، یکرنگی، یگانگی ≠ نفاق


فرهنگ فارسی

درک حالات هیجانی شخص دیگر با مشاهدۀ وضع و حال هیجانی او


لغت نامه دهخدا

هم دلی. [ هََ دِ ] ( حامص مرکب ) وفاق. یکدلی. ( یادداشت مؤلف ) :
جاهل ار با تو نماید هم دلی
عاقبت زخمت زند از جاهلی.
مولوی.
پس زبان محرمی خود دیگر است
هم دلی از هم زبانی بهتر است.
مولوی.

دانشنامه عمومی

همدلی یا هم احساسی درک احساس و فهم تجربهٔ حسی دیگران با توانایی دید از نگاه آن ها و قراردادن خود در جایگاه آن ها است.
در سال ۱۹۰۹ روانشناس ادوارد تیچنر واژهٔ آلمانی Einfühlung با ریشهٔ یونانی εν (به درون) و πάθος (شوق و درد) را به امپاتی (به انگلیسی: Empathy) برگرداند.
داپره المعارف روانشناسی مثبت گرا (the-encyclopedia-of-positive-psychology ) همدلی را به عنوان توانایی تشخیص و یا تجربه  غیرمستقیم  ( وضعیت هیجانی) یا حالت عاطفی  موجودی دیگر، و یا به عنوان پاسخ عاطفی ناشی از  درک یافهم وضعیت یا شرایط عاطفی هیجانی دیگران معنا کرده است.

دانشنامه آزاد فارسی

هَمدِلی (empathy)
حالتی از همنوایی عاطفی یا معرفتی با شخص دیگر به خصوص از طریق فهم احوال درونی او. همدلی ممکن است موجب همدردیشود اماضرورتاً چنین نیست. دربارۀ نقش همدلی در فهم ما از اشخاص دیگر و نیز در واکنش های اخلاقی ما بسیار بحث شده است. همدلی در معنای عام تر به حالتی گفته می شود که شماری از تجربه های زیبایی شناختیِ انگیخته شده در ما را سبب می شود، بدان سان که ما خود را جزیی از موضوع احساس کنیم، مثل وقتی که با مشاهدۀ طاق حایل یک ساختمان عضلاتمان را سفت می کنیم.

فرهنگستان زبان و ادب

{empathy} [روان شناسی] درک حالات هیجانی شخص دیگر با مشاهدۀ وضع و حال هیجانی او

پیشنهاد کاربران

صمیمیت


کلمات دیگر: