کلمه جو
صفحه اصلی

ناطور


مترادف ناطور : باغبان، پالیزبان، دشتبان، دهقان، مزرعه بان

فارسی به انگلیسی

watch, watchman


مترادف و متضاد

باغبان، پالیزبان، دشتبان، دهقان، مزرعه‌بان


فرهنگ فارسی

باغبان، نگهبان کشتزار، پالیزبان، نواطیرجمع
(اسم ) ۱ - نگهبان باغ ونخلستان و مزرعه: بچرخشت اندر اندازی نگونم ز پشت و گردن مزدور و ناطور. ( منوچهری .د.چا.۲ ) ۳۹:۲ - نگهبان خانه انبار و غیره .
از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هرو آبادست .

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) ۱ - باغبان ، نگهبان کشتزار. ۲ - نگهبان .

لغت نامه دهخدا

ناطور. (اِخ ) از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد است ، در 12هزارگزی جنوب باختری سنجید (کیوی ) و 10هزارگزی جاده ٔ شوسه ٔ میانه به هروآباد در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 148 تن سکنه دارد. آبش از چشمه است و محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنان قالی بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4 ص 523).


ناطور. (ع اِ) باغبان انگور و خرما. (منتهی الارب ). ناطر. حافظ رزستان و نخلستان . (از معجم متن اللغة). باغبان رزستان و نخلستان . (ناظم الاطباء). حافظ الکرم و النخل . (از اقرب الموارد). حافظالکرم . (المنجد). رزبان . (زمخشری ). ناظور. ناظوره . نگاهبان . رزوان . ج ، نُطّار. نطرة. نواطیر. نُطَراء :
به چرخشت اندر اندازی نگونم
ز پشت و گردن مزدور و ناطور.

منوچهری .


کرده بدرود باغ بلبل ازآنک
مر چمن را ز باغ ناطور است .

مسعودسعد.


چون نکند رخنه به دیوار باغ
دزد که ناطور همان می کند.

سعدی .


- امثال :
التمریانع و الناطور غیر مانع .
|| حافظ زراعت . (از معجم متن اللغة). حافظالزرع . (از اقرب الموارد) (المنجد). دشتبان . (دستوراللغة) (زمخشری ). دشتوان :
جهان دیده پیری بر او برگذشت
چنین گفت خندان به ناطور دشت .

سعدی .


|| مهتر. (یادداشت مؤلف ). رجوع به ناظور شود. || آنکه از دکل کشتی پاسبانی می نماید. (ناظم الاطباء). || پیرایه ای از الماس که زنان بر بالای پیشانی خود آویزند. (از المنجد).

ناطور. ( ع اِ ) باغبان انگور و خرما. ( منتهی الارب ). ناطر. حافظ رزستان و نخلستان. ( از معجم متن اللغة ). باغبان رزستان و نخلستان. ( ناظم الاطباء ). حافظ الکرم و النخل. ( از اقرب الموارد ). حافظالکرم. ( المنجد ). رزبان. ( زمخشری ). ناظور. ناظوره. نگاهبان. رزوان. ج ، نُطّار. نطرة. نواطیر. نُطَراء :
به چرخشت اندر اندازی نگونم
ز پشت و گردن مزدور و ناطور.
منوچهری.
کرده بدرود باغ بلبل ازآنک
مر چمن را ز باغ ناطور است.
مسعودسعد.
چون نکند رخنه به دیوار باغ
دزد که ناطور همان می کند.
سعدی.
- امثال :
التمریانع و الناطور غیر مانع.
|| حافظ زراعت. ( از معجم متن اللغة ). حافظالزرع. ( از اقرب الموارد ) ( المنجد ). دشتبان. ( دستوراللغة ) ( زمخشری ). دشتوان :
جهان دیده پیری بر او برگذشت
چنین گفت خندان به ناطور دشت.
سعدی.
|| مهتر. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به ناظور شود. || آنکه از دکل کشتی پاسبانی می نماید. ( ناظم الاطباء ). || پیرایه ای از الماس که زنان بر بالای پیشانی خود آویزند. ( از المنجد ).

ناطور. ( اِخ ) از دهات دهستان گنجگاه بخش سنجید شهرستان هروآباد است ، در 12هزارگزی جنوب باختری سنجید ( کیوی ) و 10هزارگزی جاده شوسه میانه به هروآباد در منطقه ای کوهستانی و سردسیر واقع است و 148 تن سکنه دارد. آبش از چشمه است و محصولش غلات و حبوبات ، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنعت دستی آنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیای ایران ج 4 ص 523 ).

فرهنگ عمید

۱. باغبان.
۲. نگهبان کشتزار، پالیزبان.

جدول کلمات

باغبان, نگهبان کشتزار, پالیزبان

پیشنهاد کاربران

هولدن کالفید


کلمات دیگر: