کلمه جو
صفحه اصلی

وهن


مترادف وهن : اهانت، تحقیر، توهین، سرشکستگی، ارتخا، بیحالی، رخوت، سستی، ضعف، فتور

مترادف و متضاد

۱. اهانت، تحقیر، توهین، سرشکستگی
۲. ارتخا، بیحالی، رخوت، سستی، ضعف، فتور


فرهنگ فارسی

سست کردن، سست شدن، ضعف، سستی
۱- ( مصدر ) سست شدن ( در کار یا در بدن ) . ۲ - (اسم ) سستی ضعف .
جمع واهن .

فرهنگ معین

(وَ هْ ) [ ع . ] (اِمص . ) ضعف ، سستی .

لغت نامه دهخدا

وهن . [ وُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ واهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به واهن شود.


وهن . [ وَ هََ ] (ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سست شدن . || سست گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب ).


وهن. [ وَ ] ( ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن. ( منتهی الارب ). سستی کردن در کار و سست گردیدن در بدن. ( اقرب الموارد ). سست شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || سست گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). لازم و متعدی استعمال شود. ( منتهی الارب ). || در نیم شب درآمدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) سستی. ( غیاث اللغات ) ( نصاب ). سستی در امر و کار و بدن. ( از اقرب الموارد ).
- وهن افکندن ؛ تولید ضعف و سستی و ناهمواری کردن : و وهنی که روزگار جبر مکاسر آن به دست جباران کامگار اکاسره روزگار نتواند کرد بر ایشان افکندند. ( مرزبان نامه چ 1317 ص 226 ).
- وهن رسیدن به کسی ؛ سستی و ناهمواری او را رسیدن :
گرچه وهنی رسید از ایامش
زودش ایام کامیاب کند.
خاقانی.
- وهن پذیرفتن ؛ ضعف و سستی گرفتن. نااستوار شدن. ( فرهنگ فارسی معین ).
|| ( اِ ) پاره ای از شب. ( مهذب الاسماء ). نزدیک به نیمه شب یا بعد از ساعتی از نیمه شب. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( ص ) مرد کوتاه درشت اندام. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || الوهن من الابل ؛ الکثیف. ( از اقرب الموارد ). شتر انبوه. ( منتهی الارب ).

وهن. [ وَ هََ ] ( ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). سست شدن. || سست گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). لازم و متعدی استعمال شود. ( منتهی الارب ).

وهن. [ وُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ واهن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به واهن شود.

وهن . [ وَ ] (ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن . (منتهی الارب ). سستی کردن در کار و سست گردیدن در بدن . (اقرب الموارد). سست شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || سست گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب ). || در نیم شب درآمدن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِمص ) سستی . (غیاث اللغات ) (نصاب ). سستی در امر و کار و بدن . (از اقرب الموارد).
- وهن افکندن ؛ تولید ضعف و سستی و ناهمواری کردن : و وهنی که روزگار جبر مکاسر آن به دست جباران کامگار اکاسره ٔ روزگار نتواند کرد بر ایشان افکندند. (مرزبان نامه چ 1317 ص 226).
- وهن رسیدن به کسی ؛ سستی و ناهمواری او را رسیدن :
گرچه وهنی رسید از ایامش
زودش ایام کامیاب کند.

خاقانی .


- وهن پذیرفتن ؛ ضعف و سستی گرفتن . نااستوار شدن . (فرهنگ فارسی معین ).
|| (اِ) پاره ای از شب . (مهذب الاسماء). نزدیک به نیمه ٔ شب یا بعد از ساعتی از نیمه ٔ شب . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) مرد کوتاه درشت اندام . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || الوهن من الابل ؛ الکثیف . (از اقرب الموارد). شتر انبوه . (منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. خواری، توهین.
۲. ضعف، سستی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] سستی در ویژگیهای جسمانی اخلاقی را وهن گویند. و در اصطلاح قرآن وهن به پدیدار شدن ضعف در اثر بروز علتی در بدن یا فکر یا غیره اطلاق می شود.
وهن در لغت به سستی در ویژگیهای جسمانی و اخلاقی، اطلاق میگردد.

وهن در اصطلاح قرآن
و در اصطلاح قرآنی به پدیدار شدن ضعف در اثر بروز علتی در بدن یا عمل یا فکر و یا مقام، گفته میشود.

رابطه فشل و کسل با وهن
دو واژه "فشل" و "کسل" به نوعی با کلمه وهن مترادف می باشند. فشل در لغت به سستی که همراه با ترس باشد، گفته می شود.
و به سستی کردن در چیزی که نباید در آن سستی شود، نیز کسل گفته میشود.

سستی از منظر قرآن
...


کلمات دیگر: