کلمه جو
صفحه اصلی

وازده


مترادف وازده : دلزده، دلسرد، مایوس، واخورده، مردود، مطرود، منفور

متضاد وازده : امیدوار

فارسی به انگلیسی

inferior, bankrupt, cheap, cheap-jack, crummy, evacuation, offal, outcast, reject, second-rate, rejected, refused, bastard, cull, fag end, flash, reach-me-down

rejected, refused


bankrupt, bastard, cheap, cheap-jack, crummy, cull, evacuation, fag end, flash, offal, outcast, reject, second-rate


مترادف و متضاد

run off (فعل)
وازده

دلزده، دلسرد، مایوس، واخورده ≠ امیدوار


مردود، مطرود، منفور


۱. دلزده، دلسرد، مایوس، واخورده
۲. مردود، مطرود، منفور، ≠ امیدوار


فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱ - رد شده مردود شده : (( توان خرید بصد جان زیار نیم نگاه متاع ناز درین چند روزه وازده است . ) ) ۲ - منفور در اجتماع مطرود : (( هر دو آنها بدبخت و مانند یک چیز نخاله وازده و بیخود از جامع. آدمها رانده شده بودند . ) )
دهی است از دهستان ابهر رود بخش ابهر شهرستان زنجان در ۲۴ هزار گزی مشرق ابهر و شش هزار گزی راه مالرو عمومی و در دامنه کوه واقع است .

فرهنگ معین

(زَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - نامرغوب . ۲ - مطرود، مردود.

لغت نامه دهخدا

وازده. [ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) هر چیز بدی که ازچیز خوب جدا کرده باشند. ( ناظم الاطباء ). کنار گذاشته شده. ( از ناظم الاطباء ). مردود. ( یادداشت مؤلف ).

وازده. [ زِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان در 24 هزارگزی مشرق ابهر و شش هزارگزی راه مالرو عمومی و در دامنه کوه واقع است. سردسیر است و زارعان قره تیه آن را زراعت میکنند و از خود سکنه ای ندارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

وازده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) هر چیز بدی که ازچیز خوب جدا کرده باشند. (ناظم الاطباء). کنار گذاشته شده . (از ناظم الاطباء). مردود. (یادداشت مؤلف ).


وازده . [ زِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان در 24 هزارگزی مشرق ابهر و شش هزارگزی راه مالرو عمومی و در دامنه ٔ کوه واقع است . سردسیر است و زارعان قره تیه آن را زراعت میکنند و از خود سکنه ای ندارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).


فرهنگ عمید

۱. هرچیز نامرغوب که آن را جدا کرده و کنار گذاشته باشند، پس زده، پس مانده.
۲. طردشده از اجتماع.


کلمات دیگر: