مترادف هم سخن : کلیم، متفق القول، هم آواز، هم زبان، هم صحبت، یک زبان
هم سخن
مترادف هم سخن : کلیم، متفق القول، هم آواز، هم زبان، هم صحبت، یک زبان
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
طرف صحبت، هم سخن، کلیم، جواب دهنده
کلیم، متفقالقول، همآواز، همزبان، همصحبت، یکزبان
لغت نامه دهخدا
هم سخن. [ هََ س َ خ ُ / س ُ خ ُ / خ َ ] ( ص مرکب ) هریک از دو تن که با یکدیگر سخن گویند. کلیم :
چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخن اند
مرا نه زَهره گفت و نه صبر خاموشی.
همه نامداران بر این هم سخن
که نعمان و مندز فگندند بن.
که داننده ای هست ایدر کهن.
همدم بلبل نشد بوالعجب از گندنا.
چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخن اند
مرا نه زَهره گفت و نه صبر خاموشی.
سعدی.
|| متفق. موافق. هم عقیده : همه نامداران بر این هم سخن
که نعمان و مندز فگندند بن.
فردوسی.
به پاسخ شدند انجمن هم سخن که داننده ای هست ایدر کهن.
فردوسی.
خصم نگردد به زرق هم سخن من از آنک همدم بلبل نشد بوالعجب از گندنا.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 39 ).
فرهنگ عمید
متفق در سخن و گفتگو، هم صحبت، هم کلام، هم زبان، هم آواز.
جدول کلمات
همکلام
پیشنهاد کاربران
طرف صحبت
کلمات دیگر: