کلمه جو
صفحه اصلی

همیان


مترادف همیان : بدره، صره، کیسه

فارسی به انگلیسی

small sack, purse, scrip


purse, tote bag


purse, tote bag, scrip, wallet

مترادف و متضاد

بدره، صره، کیسه


فرهنگ فارسی

همیانه، کیسه، انبان، کیسه‌ی پول


انبان، کیسه پول، کیسه درازکه در آن پول بریزند
(اسم ) ۱- کیسه ای دراز که بر کمر بندند. ۲- کیس. پول صره : آب جو بهر چه رو درهم کشد چون در چمن کرده همیان پردرم ازعکس برگ یاسمین . ( وحشی ) یا همیان زر . کیسه ای که در آن پول طلاست .
ازار بند کمربند

فرهنگ معین

(هَ ) (اِ. ) کیسه ، کیسة پول .

لغت نامه دهخدا

همیان . [ هََ م ْ ] (اِ) بر وزن انبان ، کیسه ای باشد طولانی که بر کمر بندند و به عربی صره خوانند. (برهان ) :
قیمت همیان و کیسه از زر است
بی زری همیان و کیسه ابتر است .

مولوی .


خواجه هر جا قصه ٔ پیراهن یوسف شنید
پیش چشمش جلوه ٔ همیان درهم می کند.

کلیم .


دنیاطلب از موی میانان نشد آگاه
بس دیده که او حسن کمر در همیان یافت .

کلیم (دیوان ص 149).


رجوع به انبان شود.

همیان . [ هََ م َ ] (ع مص ) روان گشتن آب و اشک . || ریختن چشم اشک را. || رمیدن و پراکنده رفتن ماشیه به چراگاه .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هَمْی شود.


همیان . [ هَِ م ْ ] (ع اِ) اِزاربند. || کمربند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کیسه ای که در آن درهم نهند. (منتهی الارب ). ج ، همایین . (اقرب الموارد). گویند: له همیان ؛ یعنی سرین بزرگی دارد. (از ناظم الاطباء). در معنی کیسه ٔ هزینه ظاهراً معرب همیان فارسی به فتح اول است .


همیان. [ هََ م َ ] ( ع مص ) روان گشتن آب و اشک. || ریختن چشم اشک را. || رمیدن و پراکنده رفتن ماشیه به چراگاه.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به هَمْی شود.

همیان. [ هَِ م ْ ] ( ع اِ ) اِزاربند. || کمربند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کیسه ای که در آن درهم نهند. ( منتهی الارب ). ج ، همایین. ( اقرب الموارد ). گویند: له همیان ؛ یعنی سرین بزرگی دارد. ( از ناظم الاطباء ). در معنی کیسه هزینه ظاهراً معرب همیان فارسی به فتح اول است.

همیان. [ هََ م ْ ] ( اِ ) بر وزن انبان ، کیسه ای باشد طولانی که بر کمر بندند و به عربی صره خوانند. ( برهان ) :
قیمت همیان و کیسه از زر است
بی زری همیان و کیسه ابتر است.
مولوی.
خواجه هر جا قصه پیراهن یوسف شنید
پیش چشمش جلوه همیان درهم می کند.
کلیم.
دنیاطلب از موی میانان نشد آگاه
بس دیده که او حسن کمر در همیان یافت.
کلیم ( دیوان ص 149 ).
رجوع به انبان شود.

فرهنگ عمید

کیسۀ درازی که در آن پول می ریختند و به کمر می بستند، کیسۀ پول.

جدول کلمات

انبان

پیشنهاد کاربران

درستش هم یان بوده که از هم آن که جمه در زبان پهلویست یعنی هر آنچه با او است و همراه او اوست اضاف بر خود او که می تواند پول آدم یا شی ء باشد و به غلط و مصطلح به پول و کیسه زر گویند اما معنی یه کلی همانست که گفتم کلمه فارسی به جمع اشتباه ِ ان ِ پهلوی یا فهلویات .


کیسه . . . .

بدره

- کیسه ی پول


کلمات دیگر: