کلمه جو
صفحه اصلی

یسر


مترادف یسر : آسانی، سهولت، یسیر، توانگری

متضاد یسر : عسر

فارسی به انگلیسی

easy, black coral, [rare.] easy (circumstances), jet

[rare.] easy (circumstances), black coral, jet


عربی به فارسی

فراواني , وفور


مترادف و متضاد

آسانی، سهولت، یسیر ≠ عسر


توانگری


۱. آسانی، سهولت، یسیر
۲. توانگری ≠ عسر


فرهنگ فارسی

سهولت، آسانی، توانگری، فراخ دستی، ضدعسر، درختی بادانه های سخت وخوشبوبرای ساختن تسبیح
آسانی توانگری
سهل و آسان آسان

فرهنگ معین

( ~. ) (اِ. ) ۱ - درخت محلب (آلبالوی تلخ ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندان ها استفاده می کردند. ۲ - چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت ساختن تسبیح و در منبت کاری استفاده می کنند.
(یُ ) [ ع . ] (اِمص . ) آسانی ، فراخی مق عسر.

( ~.) (اِ.) 1 - درخت محلب (آلبالوی تلخ ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندان ها استفاده می کردند. 2 - چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت ساختن تسبیح و در منبت کاری استفاده می کنند.


(یُ) [ ع . ] (اِمص .) آسانی ، فراخی مق عسر.


لغت نامه دهخدا

یسر. [ ی َ ] ( ع اِ ) ثروت و دولت و توانگری ، مذکر آید. ( ناظم الاطباء ).

یسر. [ ی َ ] ( ع مص ) به سوی چپ آمدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). از جانب چپ کسی آمدن. ( ناظم الاطباء ). || به آسانی زادن زن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || دست راست را به سوی خود درکشیدن. ( ناظم الاطباء ). || فرو رویه تافتن به اینکه دست راست را به سوی خود درکشی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سوی روی خود نیزه زدن. || بخش بخش کردن شتر قمار را به جهت قسمت. || قمار باختن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

یسر. [ ی َ / ی َ س َ ] ( ع اِمص ) انقیاد و فرمانبرداری خواه در انسان باشد و یا در اسب. ( ناظم الاطباء ). انقیاد و فرمانبرداری. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نرمی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

یسر. [ ی َ / ی َ س َ ] ( ع مص ) آسان گردیدن. || نرم گردیدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || فرمانبردار گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ).

یسر. [ ی ُ / ی ُ س ُ ] ( ع اِمص ) توانگری. ( دهار ). توانگری و فراخ دستی. خلاف عسر. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). فراخی. ( آنندراج ). فراخ دستی. میسرة. مقابل عسر، تنگدستی. ( یادداشت مؤلف ) :
همواره یمن باد ترا بر یمین
پیوسته یسر باد ترا بر یسار.
فرخی.
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین و یسر باشد بر یسار.
فرخی.
یمن همه بزرگان اندر یمین اوست
یسر همه ضعیفان اندر یسار او.
فرخی.
گر یمن کسی طلب کند یمنی
ور یسر کسی طلب کند یسری.
منوچهری.
راه سفر گزینی هر سال یمن و یسر
با تو دلیل راه و رفیق سفر شود.
مسعودسعد.
به شب و روز یمن و یسر جهان
بر یمین تو و یسار تو باد.
مسعودسعد.
هست ترا ملک و دین تخت و نگین و قلم
هست ترا یمن و یسر جفت یمین و یسار.
خاقانی.
درد عسر افتاد و صافش یسر آن
صاف چون خرما و دردی بسر آن.
مولوی.
|| آسانی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ). مقابل عسر، سختی. ( یادداشت مؤلف ). || ( ص ) آسان و میسر. ( یادداشت مؤلف ) : و این طریقی محمود و سیرتی پسندیده است اگر یسر شود. ( کشف المحجوب هجویری ص 234 ). || ( اِ ) مقام. ( دهار ). || دست چپ. ( از مهذب الاسماء ). || سوی دست چپ. ( دهار ) :

یسر. [ ی َ ] (ع اِ) ثروت و دولت و توانگری ، مذکر آید. (ناظم الاطباء).


یسر. [ ی َ ] (ع مص ) به سوی چپ آمدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). از جانب چپ کسی آمدن . (ناظم الاطباء). || به آسانی زادن زن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دست راست را به سوی خود درکشیدن . (ناظم الاطباء). || فرو رویه تافتن به اینکه دست راست را به سوی خود درکشی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سوی روی خود نیزه زدن . || بخش بخش کردن شتر قمار را به جهت قسمت . || قمار باختن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


یسر. [ ی َ / ی َ س َ ] (ع اِمص ) انقیاد و فرمانبرداری خواه در انسان باشد و یا در اسب . (ناظم الاطباء). انقیاد و فرمانبرداری . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). || نرمی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).


یسر. [ ی َ / ی َ س َ ] (ع مص ) آسان گردیدن . || نرم گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || فرمانبردار گردیدن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).


یسر. [ ی َ س َ ] (ع ص ، اِ) آسان . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || حاضرشده . (ناظم الاطباء). آماده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گروه گرد آمده بر قمار. || قمارباز. || امین تیر قمار. || نام تیر سوم از تیرهای قمار. ج ، یسار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || رجل اعسر یسر؛ مردی که به هردو دست برابر کار کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || (اِمص ) سهولت و آسانی . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).


یسر. [ ی َ س ِ] (ع ص ) سهل و آسان . (ناظم الاطباء). آسان . (غیاث ).


یسر. [ ی ُ ] (اِ) مرجان سیاه . حجرالعقاب . حجرالنسر. حجرالماسکة. حجرالبهت . اکتمکت . دانه های سیاهی که از آن سبحه کنند. (یادداشت مؤلف ). || چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن در ساختن تسبیح و منبت کاری استفاده می کنند. از گل و دانه ٔ درخت بان ماده ٔ معطری به دست می آورند که در عطرسازی مورد استفاده دارد. درخت بان بیشتر در هند شرقی می روید. || (اصطلاح گیاه شناسی ) درخت محلب (آلبالوی تلخ ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شستشوی دندانها استفاده میکردند. و رجوع به محلب شود. || گل . قسمی گل : تخم گل یسر؛ حب هان . (یادداشت مؤلف ).


یسر. [ ی ُ ] (ع مص ) سهل و آسان گردیدن . (ناظم الاطباء). آسان شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار) (المصادر زوزنی ) (غیاث ). || اندک گردیدن . (ناظم الاطباء). اندک شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 108) (دهار) (المصادر زوزنی ). || توانگر گردیدن . بی نیاز گشتن . یسار. (منتهی الارب ). || واجب شدن . (دهار). || قمار بازیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (دهار).


یسر. [ ی ُ / ی ُ س ُ ] (ع اِمص ) توانگری . (دهار). توانگری و فراخ دستی . خلاف عسر. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). فراخی . (آنندراج ). فراخ دستی . میسرة. مقابل عسر، تنگدستی . (یادداشت مؤلف ) :
همواره یمن باد ترا بر یمین
پیوسته یسر باد ترا بر یسار.

فرخی .


هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین و یسر باشد بر یسار.

فرخی .


یمن همه بزرگان اندر یمین اوست
یسر همه ضعیفان اندر یسار او.

فرخی .


گر یمن کسی طلب کند یمنی
ور یسر کسی طلب کند یسری .

منوچهری .


راه سفر گزینی هر سال یمن و یسر
با تو دلیل راه و رفیق سفر شود.

مسعودسعد.


به شب و روز یمن و یسر جهان
بر یمین تو و یسار تو باد.

مسعودسعد.


هست ترا ملک و دین تخت و نگین و قلم
هست ترا یمن و یسر جفت یمین و یسار.

خاقانی .


درد عسر افتاد و صافش یسر آن
صاف چون خرما و دردی بسر آن .

مولوی .


|| آسانی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (دهار) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). مقابل عسر، سختی . (یادداشت مؤلف ). || (ص ) آسان و میسر. (یادداشت مؤلف ) : و این طریقی محمود و سیرتی پسندیده است اگر یسر شود. (کشف المحجوب هجویری ص 234). || (اِ) مقام . (دهار). || دست چپ . (از مهذب الاسماء). || سوی دست چپ . (دهار) :
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم مانند طوق .

مولوی .


|| ج ِ یَسار و یِسار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به یسار شود.

فرهنگ عمید

۱. سهولت، آسانی.
۲. توانگری، فراخ دستی.
درختی با دانه های سیاه، سخت، و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند.

۱. سهولت؛ آسانی.
۲. توانگری؛ فراخ‌دستی.


درختی با دانه‌های سیاه، سخت، و خوش‌بو که از آن‌ تسبیح درست می‌کنند.


دانشنامه عمومی

یسر (به عربی: یسر) یک شهرداری در الجزایر است که در استان بومرداس واقع شده است. یسر ۲۷٬۹۹۰ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای الجزایر

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی یَسْرِ: پشت می کند و می رود - می گذرد (کلمه یسر مضارع از مصدر سری است ، که به معنای رفتن شب ، و پشت کردن آن است )
معنی یَسِّرْ: آسان کن
معنی یُسْرَ: آسان - آسانی
ریشه کلمه:
یسر (۴۴ بار)

«یَسْرِ» در اصل «یسری» بوده که فعل مضارع از مادّه «سری» است، سپس «یاء» آن برای تخفیف و هماهنگی با آیات قبل حذف شده است.

جدول کلمات

سهولت

پیشنهاد کاربران

سرایت کننده و مسری مثل کووید ۱۹ ( کرونا ویروس ) که به آسانی مردم را شکار می کند

معنی : آسان گردان

آسان راحت

ساری و روان

یسر=یثر که معنی ثروت است و توانگری و مال و اموال می باشد.
بد بختی ما همین است که عرب هرگونه که ادا کرده همان را ثبت قاموس نموده است چون عرب بیان صاد با سین و ث متفاوت است ومانند ما پارسیان همه را یکنواخت ادا نمیکند چون سواد خواندن و نوشتن در آن سر زمین نبود پیام ها را پیک ها با دقت زیاد ادا میکردند و لذا شنونده هایشان هم همانگونه با دقت دریافت میکردند و هر حرفی که حلقی یا خیوشیم بینی یا سر زبانی یا ثنایایی بود همانگونه با دقت حتی خطیبانشان بالای منبر میخواست با قرائت موسیقاری آن را ادا کنند تا مردم متوجه شوند و این روضه خوانی مخصوص تشیع نبوده بلکه زبان تفهیم از قدیم می بایست با موسقی باشد. ولذا شیعیان که علاقه زیاد به اهل بیت دارند چه بهتر از اینکه مقتل امام حسین ع با ذکر مصیبتش مانند قرآن با قرائت گفتند که دروغ کسی به آن نبندد و جنایت بنی امیه و هرجنایت دیگری که بر اهل بیت روا شده بود کسی دروغ نه انگارد. و بدانند که چنین ستم هایی بر آل پیغمبر روا شده است. حال ما در بین این انبرگاز معنی و مفاهیم این حروف درگیر شده ایم حال یسر و یثر و یصر برای ما مشکل شده است

سمت چپ ولذا چون عرب دستش به آسانی به هرنقطه از سمت چپ بدن می رسید و آلرژی آن را با دست راست خارش میداد ان قسمت را یسر نامید چون آسان به آن دسترسی داشت و در سمت راست بدن اینکار میسر نیود مثل ناخن دست داست را نمی توانی به آن آسانی که ناخن دست چپ را میگیری بگیری ووو


کلمات دیگر: