کلمه جو
صفحه اصلی

وزین


مترادف وزین : پروزن، ثقیل، سنگین، گران، گران سنگ، باوقار، رزین، سنجیده، گرانقدر، موقر، مهم

متضاد وزین : سبک

برابر پارسی : سنگین، ارزشمند، گرانسنگ، گرانمایه

فارسی به انگلیسی

serious, of influence, firm, grave, ponderous, sober, weighty, statuesque, heavy, [fig.] of weight or influence

heavy, [fig.] of weight or influence


grave, ponderous, sober, statuesque, weighty


فارسی به عربی

ثقیل

مترادف و متضاد

باوقار، رزین، سنجیده، گرانقدر، موقر، مهم


heavy (صفت)
سخت، ابستن، بار دار، پر زحمت، فربه، تیره، کند، قوی، سنگین، ابری، زیاد، گران، توپر، وزین، دل سنگین، سنگین جثه

ponderous (صفت)
پر زحمت، سنگین، وزین، خیلی سنگین

massy (صفت)
چاق، جسیم، جامد، وزین

weighty (صفت)
موثر، مهم، سنگین، وزین، پربار، با نفوذ

پروزن، ثقیل، سنگین، گران، گران‌سنگ ≠ سبک


۱. پروزن، ثقیل، سنگین، گران، گرانسنگ
۲. باوقار، رزین، سنجیده، گرانقدر، موقر، مهم، ≠ سبک


فرهنگ فارسی

سنگین، گران، ثقیل، باوقار، متین
(صفت ) ۱- دارای وزن سنگین گران ثقیل . ۲- با اهمیت گران قدر : روزنام. وزین .
ده کوچکی است از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز ۳ هزار گزی شمال راه شوسه اهواز به حمیدیه

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - سنگین . ۲ - باوقار، متین .

لغت نامه دهخدا

وزین . [ وَ ] (حرف ربط + حرف اضافه + صفت / ضمیر) وز این . مخفف و از این :
وزین روی بنشست بهرام گرد
بزرگان لشکر برفتند و خرد.

فردوسی .



وزین . [ وَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز در 3 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ اهواز به حمیدیه . سکنه ٔآن 240 تن است . آب آن از رودخانه ٔ کرخه ، محصول آنجاغلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).


وزین . [ وَ ] (ع ص ) دارای وزن . گران و باسنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سنگین . (ناظم الاطباء). ثقیل . || بااهمیت . گرانقدر. (فرهنگ فارسی معین ): هو وزین الرأی ؛ او استواررای و محکم خرد است . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || حنظل آس کرده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). حب الحنظل المطحون . (اقرب الموارد) (المنجد).


وزین . [ وَزْ زی ] (ع اِ) مرغ آبی . (منتهی الارب ). بط. قاز. (ناظم الاطباء).


وزین. [ وَ ] ( ع ص ) دارای وزن. گران و باسنگ. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). سنگین. ( ناظم الاطباء ). ثقیل. || بااهمیت. گرانقدر. ( فرهنگ فارسی معین ): هو وزین الرأی ؛ او استواررای و محکم خرد است. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || حنظل آس کرده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). حب الحنظل المطحون. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ).

وزین. [ وَ ] ( حرف ربط + حرف اضافه + صفت / ضمیر ) وز این. مخفف و از این :
وزین روی بنشست بهرام گرد
بزرگان لشکر برفتند و خرد.
فردوسی.

وزین. [ وَزْ زی ] ( ع اِ ) مرغ آبی. ( منتهی الارب ). بط. قاز. ( ناظم الاطباء ).

وزین. [ وَ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نهرهاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز در 3 هزارگزی شمال راه شوسه اهواز به حمیدیه. سکنه ٔآن 240 تن است. آب آن از رودخانه کرخه ، محصول آنجاغلات ، شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه در تابستان اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

۱. سنگین، گران، ثقیل.
۲. [مجاز] متین، باوقار.

دانشنامه عمومی

وزین (به فرانسوی: Vésines) یک کمون در فرانسه است که در canton of Bâgé-le-Châtel واقع شده است. وزین ۳٫۹ کیلومتر مربع مساحت و ۹۰ نفر جمعیت دارد و ۱۷۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
فهرست شهرهای فرانسه
۱ داده های فرانسه رودخانه و دریاچه و یخچال ها را در نظر نگرفته است > ۱ km² (۰٫۳۸۶ مایل مربع یا ۲۴۷ هکتار)

فرهنگ فارسی ساره

سنگین


جدول کلمات

سنگین, گران, متین, باوقار

پیشنهاد کاربران

باوقار سرسنگین . محکم . استوار. پابرجا. سنگین . به حکومت کوروش نیز میگفتند

ارزشمند ( مقاله وزین=مقاله ارزشمند ) .


کلمات دیگر: