کلمه جو
صفحه اصلی

وعظ


مترادف وعظ : اندرز، پند، توصیه، موعظه، نصیحت، تذکیر، خطابه، خطبه

برابر پارسی : پند، اندرز

فارسی به انگلیسی

preaching, sermon

sermon


فارسی به عربی

خطبة

مترادف و متضاد

sermon (اسم)
خطابه، موعظه، اندرز، گفتار، خطبه، وعظ

اندرز، پند، توصیه، موعظه، نصیحت


تذکیر، خطابه، خطبه


۱. اندرز، پند، توصیه، موعظه، نصیحت
۲. تذکیر، خطابه، خطبه


فرهنگ فارسی

پنددادن، نصیحت کردن، پندواندرز
۱-(مصدر ) پند دادن کسی را. ۲- بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر . ۳- (اسم ) پند دهی . ۴- بیان روایات و احکام شرعی بالای منبر. ۵ - (اسم ) پند اندرز : (( عنان بمیکده خواهیم تافت زین مجلس که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن ) ) (حافظ )

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) پند دادن ، نصیحت کردن . ۲ - سخنرانی دربارة امور شرعی . ۳ - (اِ. ) پند، اندرز.

لغت نامه دهخدا

وعظ. [ وَ ] ( ع مص ) عِظَة. موعظه. پند دادن به سخنان دل نرم کننده. ( ناظم الاطباء )( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( تعریفات ) ( از اقرب الموارد ). پند دادن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || در تداول ، بیان کردن روایات و احکام شرعی بالای منبر. || ( اِمص ) موعظة. ( ناظم الاطباء ). پنددهی. || ( اِ ) پند. اندرز. نصیحت. ( ناظم الاطباء ) :
پیش جوحی یک زنی بنشسته بود
هوش را بر وعظ واعظ بسته بود.
مولوی.
جوانی هنرمند و فرزانه بود
که در وعظ چالاک ومردانه بود.
سعدی.
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن.
حافظ.
- وعظ خواندن ؛ وعظ و موعظه گفتن.

فرهنگ عمید

۱. پند دادن، نصیحت کردن.
۲. (اسم ) پند و اندرز.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مَوْعِظَةِ: اندرز - موعظه - نصیحت - پند (از ماده وعظ به معنای بازداشتن و منع کردن کسی از کاری همراه با ترسانیدن . و نیز وعظ به معنای تذکر دادن است به انجام عملی خیر ، به بیانی که دل شنونده را برای پذیرفتن آن تذکر نرم کند)
معنی تُوعَظُونَ: موعظه می شوید(از ماده وعظ به معنای بازداشتن و منع کردن کسی از کاری همراه با ترسانیدن . و نیز وعظ به معنای تذکر دادن است به انجام عملی خیر ، به بیانی که دل شنونده را برای پذیرفتن آن تذکر نرم کند)
معنی یَعِظُکُمْ: شما را موعظه می کند (از ماده وعظ به معنای بازداشتن و منع کردن کسی از کاری همراه با ترسانیدن.و نیز وعظ به معنای تذکر دادن است به انجام عملی خیر ، به بیانی که دل شنونده را برای پذیرفتن آن تذکر نرم کند)
معنی یَعِظُهُ: او را موعظه می کند (از ماده وعظ به معنای بازداشتن و منع کردن کسی از کاری همراه با ترسانیدن.و نیز وعظ به معنای تذکر دادن است به انجام عملی خیر ، به بیانی که دل شنونده را برای پذیرفتن آن تذکر نرم کند)
معنی یُوعَظُ: موعظه می شود(از ماده وعظ به معنای بازداشتن و منع کردن کسی از کاری همراه با ترسانیدن . و نیز وعظ به معنای تذکر دادن است به انجام عملی خیر ، به بیانی که دل شنونده را برای پذیرفتن آن تذکر نرم کند)
معنی یُوعَظُونَ: موعظه می شوند(از ماده وعظ به معنای بازداشتن و منع کردن کسی از کاری همراه با ترسانیدن . و نیز وعظ به معنای تذکر دادن است به انجام عملی خیر ، به بیانی که دل شنونده را برای پذیرفتن آن تذکر نرم کند)
تکرار در قرآن: ۲۵(بار)
اندرز دادن. عِظَة و مَوْعِظَة اسم از آن است. . آنگاه که لقمان به وقت پند به پسرش گفت: پسرمهربانم به خدا همتا و شریک قرار نده. . این تبلیغ و هدایتی است برای مردم و پندی است برای متقین.

پیشنهاد کاربران

پند، اندرز


کلمات دیگر: