مترادف ولع : آز، آزمندی، اشتیاق، حرص، شره، طمع، طمعکاری، میل، هوی
متضاد ولع : بی میلی
برابر پارسی : آز
error, mistake
آز، آزمندی، اشتیاق، حرص، شره، طمع، طمعکاری، میل، هوی ≠ بیمیلی
تمایل قوی و شدید برای انجام کاری بهویژه مصرف مواد اعتیادآور
ولع. [ وَ ] (ع اِ) دروغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- ولع والع ؛ مبالغه است ، چنانکه عجب عاجب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ولع. [ وَ ] (ع مص ) وَلَعان . سبک و خوار گردیدن . || دروغ گفتن . || ربودن . || ماادری ما ولعه ؛ نمیدانم چه چیز بازداشت او را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ایرج میرزا.
حرص و طمع شدید نسبت به چیزی
آزمندی