مترادف ویلان : آواره، بی تربیت، سرگردان، گمراه، گمگشته، متحیر، ول، ولنگار، هرزه
ویلان
مترادف ویلان : آواره، بی تربیت، سرگردان، گمراه، گمگشته، متحیر، ول، ولنگار، هرزه
فارسی به انگلیسی
vagrant, wandering, helpless
rootless
مترادف و متضاد
آواره، بیتربیت، سرگردان، گمراه، گمگشته، متحیر، ول، ولنگار، هرزه
فرهنگ فارسی
سرگردان، آشفته، گمراه، سرگشته، دربدر
(اسم ) ۱ - کاری که اول و آخر آن انجام شود و وسط انجام نمی گردد طفره . ۲- سرگردان سر گشته . ۳- بیکار و بیعار .
کاری به هم ناپیوسته را گویند یعنی اول و آخر آن کار را بکنند و میان بگذارند و این معنی را در عربی طفره ورزی و به هندی ناغه می گویند .
(اسم ) ۱ - کاری که اول و آخر آن انجام شود و وسط انجام نمی گردد طفره . ۲- سرگردان سر گشته . ۳- بیکار و بیعار .
کاری به هم ناپیوسته را گویند یعنی اول و آخر آن کار را بکنند و میان بگذارند و این معنی را در عربی طفره ورزی و به هندی ناغه می گویند .
فرهنگ معین
(وِ ) (ص . ) سرگردان ، آشفته .
لغت نامه دهخدا
ویلان . (اِ) کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند. (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا).
ویلان . [ وَ / وِ ] (ص ) ول . سرگردان . سرگشته . بی جای و مستقری . بی خانه ٔ معلوم . با شدن و ماندن و کردن صرف شود.
- ویلان سیلان ، ویلان و سیلان ؛ از اتباع است . سرگردان . سرگشته .
- ویلان شدن ؛ سرگردان شدن . جای معلوم نداشتن .
- ویلان کردن ؛ سرگردان کردن . سرگشته کردن .
- ویلان ماندن ؛ سرگردان ماندن .
|| بیکار و بیعار.
ویلان. ( اِ ) کاری به هم ناپیوسته را گویند، یعنی اول و آخر آن کار را بکنند ومیان بگذارند، و این معنی را در عربی طفره و به هندی ناغه میگویند. ( برهان ) ( از آنندراج ) ( انجمن آرا ).
ویلان. [ وَ / وِ ] ( ص ) ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود.
- ویلان سیلان ، ویلان و سیلان ؛ از اتباع است. سرگردان. سرگشته.
- ویلان شدن ؛ سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن.
- ویلان کردن ؛ سرگردان کردن. سرگشته کردن.
- ویلان ماندن ؛ سرگردان ماندن.
|| بیکار و بیعار.
ویلان. [ وَ / وِ ] ( ص ) ول. سرگردان. سرگشته. بی جای و مستقری. بی خانه معلوم. با شدن و ماندن و کردن صرف شود.
- ویلان سیلان ، ویلان و سیلان ؛ از اتباع است. سرگردان. سرگشته.
- ویلان شدن ؛ سرگردان شدن. جای معلوم نداشتن.
- ویلان کردن ؛ سرگردان کردن. سرگشته کردن.
- ویلان ماندن ؛ سرگردان ماندن.
|| بیکار و بیعار.
فرهنگ عمید
سرگردان، آشفته، گمراه، سرگشته، دربه در.
دانشنامه عمومی
ویلان (به عربی: ویلان) یک شهرداری در الجزایر است که در استان سوق اهراس واقع شده است. ویلان ۶٬۵۴۴ نفر جمعیت دارد.
فهرست شهرهای الجزایر
فهرست شهرهای الجزایر
wiki: ویلان
جدول کلمات
سرگردان
پیشنهاد کاربران
دربدر
کلمات دیگر: