کلمه جو
صفحه اصلی

مبرور


مترادف مبرور : مرحوم، روان شاد، شادروان، مقبول، پذیرفته شده

فارسی به انگلیسی

pious, absolved through piety, absolved through pity

pious, absolved through pity


مترادف و متضاد

مرحوم، روان‌شاد، شادروان


مقبول، پذیرفته‌شده


۱. مرحوم، روانشاد، شادروان
۲. مقبول، پذیرفتهشده


فرهنگ فارسی

خوبی دیده، نیکویی کرده شده، مردی که طاعتش پذیرفته شده
( اسم ) نکویی کرده شده خوبی دیده . ۲ - مردی که طاعتش مقبول باشد . یا بیع مبرور . بیعی که در آن شبهه و خیانت و دروغ نباشد . یا حج مبرور . حج مقبول .
نکویی کرده شده

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) ۱ - خوبی دیده . ۲ - آمرزیده .

لغت نامه دهخدا

مبرور. [ م َ ] ( ع ص ) نکویی کرده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). مأخوذ از تازی ، نیکویی کرده شده و پسندیده. || مقبول در نزد خدا. ( ناظم الاطباء ). پذیرفته شده. قبول شده. مقبول. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
در گهش کعبه شد که طاعت خلق
چون به سنت کنند مبرور است.
مسعودسعد.
- حج مبرور ؛ حج مقبول. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
|| مرحوم. ( ناظم الاطباء ). شادروان : مرحوم مغفور مبرور جنت مکان خلد آشیان فلان... ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || گفتار راست. ( ناظم الاطباء ).
- بیع مبرور ؛ بیعی که در آن شبهه و خیانت و دروغ نباشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. عنوانی برای فرد فوت کرده، شادروان.
۲. پذیرفته شده و مقبول از جانب خدا.

پیشنهاد کاربران

پسندیده

مبرور :

إِلَهِی مَا وَجَدْتُکَ بَخِیلًا حِینَ سَأَلْتُکَ ، وَ لَا مُنْقَبِضاً حِینَ أَرَدْتُکَ ، بَلْ وَجَدْتُکَ لِدُعَائِی سَامِعاً ، وَ لِمَطَالِبِی مُعْطِیاً ، وَ وَجَدْتُ نُعْمَاکَ عَلَیَّ سَابِغَةً فِی کُلِّ شَأْنٍ مِنْ شَأْنِی وَ کُلِّ زَمَانٍ مِنْ زَمَانِی ، فَأَنْتَ عِنْدِی مَحْمُودٌ ، وَ صَنِیعُکَ لَدَیَّ مَبْرُورٌ .
خدای من! هنگامی که در پیشگاهت به گدایی برخاستم، تو را بخیل نیافتم؛ و زمانی که آهنگ تو کردم، منقبض و گرفته ات ندیدم؛ بلکه تو را شنوندۀ دعایم و عطاکنندۀ خواسته هایم یافتم؛ و نعمت هایت را در هر حالی از حالاتم و هر زمانی از زمان هایم، بر خود سرشار و کامل مشاهده کردم. تو نزد من ستوده ای؛ و خوبی ات نزد من، مورد سپاس و شکر است.

مقبل. [ م ُ ب َ ] ( ع ص )


کلمات دیگر: