مترادف ویرانه : بایر، بیغوله، خرابه، طلل، مخروبه، ناآباد، ویران
متضاد ویرانه : آباد، معمور
ruined place, ruin
ruins, wreckage
بایر، بیغوله، خرابه، طلل، مخروبه، ناآباد، ویران ≠ آباد، معمور
(شاهنامه ، ملحقات ص 13 بیت 258).
نظامی .
نظامی .
مولوی .
حافظ.
هلال جغتایی (از مجله ٔ یغما دوره ٔ 7 ص 378).
؟
نظامی .
نظامی .
نظامی .
فردوسی .
کلیم (از آنندراج ).
ویرانه . [ ن ِ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان جمعآبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند در 36 کیلومتری جنوب خاوری دماوند و 14 هزارگزی کیلان . راه فرعی دارد. سکنه ٔ آن 280 تن و آب آن از قنات و فاضلاب رودخانه ٔ سرخده و محصول آن غلات ، بنشن ، مختصر قیسی و شغل اهالی زراعت است . مزرعه ٔ خاک تپه جزو این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
ویرانه .[ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).