کلمه جو
صفحه اصلی

ویرانه


مترادف ویرانه : بایر، بیغوله، خرابه، طلل، مخروبه، ناآباد، ویران

متضاد ویرانه : آباد، معمور

فارسی به انگلیسی

ruin, ruined, desolate, ruined place, ruins, wreckage

ruined place, ruin


ruins, wreckage


فارسی به عربی

خراب

مترادف و متضاد

ruins (اسم)
ویرانه، یباب

بایر، بیغوله، خرابه، طلل، مخروبه، ناآباد، ویران ≠ آباد، معمور


فرهنگ فارسی

جای خراب وویران، بیرانه هم گفته شده است
(اسم ) جای خراب محل ویران مقابل آباد آبادی : (( حافظا . خلد برین خان. موروث من است اندرین منزل ویرانه نشیمن چکنم . ) ) ( حافظ )

فرهنگ معین

(نِ ) (اِ. ) خرابه .

لغت نامه دهخدا

ویرانه. [ ن َ / ن ِ ] ( ص ، اِ ) جای خراب. ویران. خراب. خرابه. غیرمسکون :
که این خان ویرانه آباد کرد
که چرخش نه بی بوم و بنیاد کرد.
( شاهنامه ، ملحقات ص 13 بیت 258 ).
گنج تو را فقر تو ویرانه بس
شمع تو را ظل تو پروانه بس.
نظامی.
زهد غریب است به میخانه در
گنج عزیز است به ویرانه در.
نظامی.
غافلی ناگه به ویران گنج یافت
سوی هر ویرانه زآن پس می شتافت.
مولوی.
حافظا خلد برین خانه موروث من است
اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم ؟
حافظ.
بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته
هرکس بقدر همت خود خانه ساخته.
هلال جغتایی ( از مجله یغما دوره 7 ص 378 ).
سیلاب گرفت گرد ویرانه عمر
وآغاز پُری نهاد پیمانه عمر.
؟
- ویرانه بوم ؛ سرزمین ویران :
به کم مدت آن مرز ویرانه بوم
به فر وی آبادتر شد ز روم.
نظامی.
- ویرانه رنگ ؛ خراب گونه :
که امشب در این کاخ ویرانه رنگ
به امّید مالی گرفتم درنگ.
نظامی.
- ویرانه شدن ؛ خراب شدن :
مسکن شهری ز تو ویرانه شد
خرمن دهقان ز تو بی دانه شد.
نظامی.
- ویرانه گیتی ؛ سرزمین و دنیای خراب :
زچین و ز سقلاب وز هند و روم
ز ویرانه گیتی و آباد بوم.
فردوسی.
- ویرانه نشین ؛ خرابه نشین. ساکن ویرانه :
کلبه فقر هم اسباب تجمل دارد
بوریا مسند ویرانه نشین میباشد.
کلیم ( از آنندراج ).

ویرانه. [ ن ِ ]( اِخ ) دهی است جزء دهستان جمعآبرود بخش حومه شهرستان دماوند در 36 کیلومتری جنوب خاوری دماوند و 14 هزارگزی کیلان. راه فرعی دارد. سکنه آن 280 تن و آب آن از قنات و فاضلاب رودخانه سرخده و محصول آن غلات ، بنشن ، مختصر قیسی و شغل اهالی زراعت است. مزرعه خاک تپه جزو این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

ویرانه.[ ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه شهرستان کرمانشاهان. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

ویرانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ، اِ) جای خراب . ویران . خراب . خرابه . غیرمسکون :
که این خان ویرانه آباد کرد
که چرخش نه بی بوم و بنیاد کرد.

(شاهنامه ، ملحقات ص 13 بیت 258).


گنج تو را فقر تو ویرانه بس
شمع تو را ظل تو پروانه بس .

نظامی .


زهد غریب است به میخانه در
گنج عزیز است به ویرانه در.

نظامی .


غافلی ناگه به ویران گنج یافت
سوی هر ویرانه زآن پس می شتافت .

مولوی .


حافظا خلد برین خانه ٔ موروث من است
اندر این منزل ویرانه نشیمن چه کنم ؟

حافظ.


بلبل به باغ و جغد به ویرانه تاخته
هرکس بقدر همت خود خانه ساخته .

هلال جغتایی (از مجله ٔ یغما دوره ٔ 7 ص 378).


سیلاب گرفت گرد ویرانه ٔ عمر
وآغاز پُری نهاد پیمانه ٔ عمر.

؟


- ویرانه بوم ؛ سرزمین ویران :
به کم مدت آن مرز ویرانه بوم
به فر وی آبادتر شد ز روم .

نظامی .


- ویرانه رنگ ؛ خراب گونه :
که امشب در این کاخ ویرانه رنگ
به امّید مالی گرفتم درنگ .

نظامی .


- ویرانه شدن ؛ خراب شدن :
مسکن شهری ز تو ویرانه شد
خرمن دهقان ز تو بی دانه شد.

نظامی .


- ویرانه گیتی ؛ سرزمین و دنیای خراب :
زچین و ز سقلاب وز هند و روم
ز ویرانه گیتی و آباد بوم .

فردوسی .


- ویرانه نشین ؛ خرابه نشین . ساکن ویرانه :
کلبه ٔ فقر هم اسباب تجمل دارد
بوریا مسند ویرانه نشین میباشد.

کلیم (از آنندراج ).



ویرانه . [ ن ِ ](اِخ ) دهی است جزء دهستان جمعآبرود بخش حومه ٔ شهرستان دماوند در 36 کیلومتری جنوب خاوری دماوند و 14 هزارگزی کیلان . راه فرعی دارد. سکنه ٔ آن 280 تن و آب آن از قنات و فاضلاب رودخانه ٔ سرخده و محصول آن غلات ، بنشن ، مختصر قیسی و شغل اهالی زراعت است . مزرعه ٔ خاک تپه جزو این ده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).


ویرانه .[ ن ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دینور بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).


فرهنگ عمید

جای خراب و ویران.

دانشنامه عمومی

ویرانه ها یا خرابه ها (در ادبیات فارسی:اطلال و حطام) بازمانده ساختمان های بشری اند که طی حوادث و رویداها جنگ یا مهاجرت سکنه تبدیل به ویرانه و محل نامسکون شده اند.
ویکی پدیای انگلیسی مدخل Ruins
ویرانه های برجای مانده از تمدن ها و شهرهای بزرگ یک منطقه تاریخی است و ممکن است مورد کاوش های باستان شناسی قرار گیرد.

واژه نامه بختیاریکا

کَل

جدول کلمات

خوابه


کلمات دیگر: