کلمه جو
صفحه اصلی

هوشیاری


مترادف هوشیاری : آگاهی، بصیرت، بیدارمغزی، بیداری، تیزفهمی، ذکاوت، زیرکی، صحو، فطانت، کیاست

متضاد هوشیاری : غفلت

فارسی به انگلیسی

soberness, vigilance


soberness, sobriety, vigilance, wariness

فارسی به عربی

حذر , وعی ، اِحْتِراسٌ

مترادف و متضاد

آگاهی، بصیرت، بیدارمغزی، بیداری، تیزفهمی، ذکاوت، زیرکی، زیرکی، صحو، فطانت، کیاست ≠ غفلت


consciousness (اسم)
اگاهی، فهم، هوشیاری، حس اگاهی

astuteness (اسم)
زیرکی، هوشیاری، موشکافی

caution (اسم)
پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری

فرهنگ فارسی

۱- دارای هوش بودن باهوش . ۲- عاقلی بخردی . ۳- آگاهی بیداری . ۴ - زیرکی مقابل بیهوشی .

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) ۱ - دارای هوش . ۲ - عاقلی . ۳ - آگاهی ، بیدار. ۴ - زیرکی .

لغت نامه دهخدا

هوشیاری. [ هوش ْ ] ( حامص مرکب ) فطانت. خردمندی. هوشمندی. مقابل بیهوشی. هشیاری :
ای شاعر سبکدل با من چه اوفتادت
پنداشتم که عقلت بیش است و هوشیاری.
منوچهری.
استن این عالم ای جان غفلت است
هوشیاری این جهان را آفت است.
مولوی.
|| حس. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || صحو. مقابل مستی.

فرهنگ عمید

۱. زیرکی.
۲. آگاهی، بیداری.

جدول کلمات

دها

پیشنهاد کاربران

آگاهی، بصیرت، بیدارمغزی، بیداری، تیزفهمی، ذکاوت، زیرکی، صحو، فطانت، کیاست

نبوغ

آگاهی فهمیدن متوجه شدن


کلمات دیگر: