مترادف وقوف : آگاهی، احاطه، ادراک، اطلاع، بصیرت، بینش، علم، معرفت
متضاد وقوف : ناآگاهی
برابر پارسی : آگاهی، آگاه شدن، پی بردن
information, advice, notice
آگاهی، احاطه، ادراک، اطلاع، بصیرت، بینش، علم، معرفت ≠ ناآگاهی
وقوف . [ وُ ] (اِ) ج ِ وقف . || ج ِ واقف . (اقرب الموارد).
وقوف . [ وُ ] (ع مص ) ایستادن . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || واایستادن . (تاج المصادر بیهقی ). بازایستادن . (المصادر زوزنی ). || دانستن . (غیاث اللغات ). || دریافتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آگاه شدن . (آنندراج ). || شک کردن . (از اقرب الموارد). || حاضر بودن به وقت وقوف به عرفات . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ایست . توقف . || آگاهی . (غیاث اللغات ). آگاهی و شعور. (آنندراج ). آگاهی و اطلاع .
- اهل وقوف ؛ با اطلاع و تجربه .
- باوقوف ؛اهل وقوف . اهل اطلاع .
- بی وقوف ؛ بی اطلاع . بی تجربه . ناآگاه .