برابر پارسی : روایی ساختن، رواج دادن، برنهادن
وضع کردن
برابر پارسی : روایی ساختن، رواج دادن، برنهادن
فارسی به انگلیسی
coin, constitute, enact, establish, ordain
فارسی به عربی
اخصم , مر
مترادف و متضاد
ترتیب دادن، مقرر داشتن، امر کردن، فرمان دادن، وضع کردن، مقدر کردن
کم کردن، کسر کردن، وضع کردن، منفی کردن
فرهنگ فارسی
(مصدر ) ایجادکردن اختراع نمودن . یا وضع کردن بیضه . تخم نهادن .
فرهنگ معین
( ~. کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ایجاد نمودن ، برقرار کردن .
لغت نامه دهخدا
وضع کردن. [ وَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ایجاد کردن. اختراع نمودن. قرار دادن. نهادن.
- وضع کردن بیضه ؛ تخم نهادن.
|| کاستن. کم کردن. منها کردن.
- وضع کردن بیضه ؛ تخم نهادن.
|| کاستن. کم کردن. منها کردن.
پیشنهاد کاربران
شکل دادن در عمل
ایجاد کردن
زاییدن
ایجاد کردن
زاییدن
وانهادن
کلمات دیگر: