مترادف هوو : وسنی، هم شو
هوو
مترادف هوو : وسنی، هم شو
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
دوزن که یک شوهرداشته باشندهرکدام هووی دیگری است
( اسم ) زنی که با زن دیگر در شوهر مشترک باشند وسنی .
( اسم ) زنی که با زن دیگر در شوهر مشترک باشند وسنی .
فرهنگ معین
(هَ ) (اِ. ) وسنی ، دو زن که یک شوهر داشته باشند.
لغت نامه دهخدا
هوو. [ هََ ] ( اِ ) دو زن که در نکاح یک مرد میباشند، هریک مر دیگری را هوو خوانند. ( برهان ) ( غیاث اللغات ). ضرة. ( السامی فی الاسامی ). وسنی. بنانج. گولانج. هبو. هم شوی. ( یادداشت مؤلف ). انباغ. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ).
- امثال :
مثل هوو.
هوو هوو را خوشگل می کند، جاری جاری را کدبانو.
هوو هووست اگر همه سبوست .
- امثال :
مثل هوو.
هوو هوو را خوشگل می کند، جاری جاری را کدبانو.
هوو هووست اگر همه سبوست .
فرهنگ عمید
دو زن که یک شوهر داشته باشند هرکدام هووی دیگری نامیده می شود، بناغ، همشوی، وسنی.
دانشنامه عمومی
چندزنی: زنی که همسرش دو یا چند زن دارد.
هوو (فیلم)، فیلمی از علیرضا داوودنژاد
کشنده هوو: کامیون ساخت شرکت چینی سینو تراک
برایتون اند هوو شهری در جنوب انگلستان
تپه هوو کوله ن در کوهدشت
رود ته ته هوو یا سیمینه رود
هوو (فیلم)، فیلمی از علیرضا داوودنژاد
کشنده هوو: کامیون ساخت شرکت چینی سینو تراک
برایتون اند هوو شهری در جنوب انگلستان
تپه هوو کوله ن در کوهدشت
رود ته ته هوو یا سیمینه رود
wiki: رضا عطاران و مریم کاویانی و به کارگردانی علیرضا داوودنژاد محصول سال ۱۳۸۴ است.
رضا عطاران
مریم کاویانی
رضا داوودنژاد
علی صادقی
رعنا آزادی ور
محمدرضا داوودنژاد
احترام السادات حبیبیان
سپیده علایی
مرد میان سالی به نام عطا، همه کارهای اداری و مالی کارش را به همسرش سپیده واگذار کرده است.
رضا عطاران
مریم کاویانی
رضا داوودنژاد
علی صادقی
رعنا آزادی ور
محمدرضا داوودنژاد
احترام السادات حبیبیان
سپیده علایی
مرد میان سالی به نام عطا، همه کارهای اداری و مالی کارش را به همسرش سپیده واگذار کرده است.
wiki: هوو (فیلم)
دانشنامه آزاد فارسی
هووْ (Hove)
شهر مسکونی و تفریحگاه ساحلی، و از ۱۹۹۸ مرکز اداری ناحیۀبرایتون و هووِ، نزدیک ساحلجنوبی انگلستان. از غرب با برایتون هم مرز است. ۹۳,۴۰۰ نفر جمعیت دارد (۱۹۹۶). از مراکز پیشتاز فیلم سازی جهان در آغاز قرن ۲۰ و مقرّ گروه فیلم ساز بریتانیایی، موسوم به مکتب برایتون، بود. هوو در قرن ۱۹ به منزلۀ شهر تفریحی توسعه یافت و چندین پارک و باغ همگانی دارد.
شهر مسکونی و تفریحگاه ساحلی، و از ۱۹۹۸ مرکز اداری ناحیۀبرایتون و هووِ، نزدیک ساحلجنوبی انگلستان. از غرب با برایتون هم مرز است. ۹۳,۴۰۰ نفر جمعیت دارد (۱۹۹۶). از مراکز پیشتاز فیلم سازی جهان در آغاز قرن ۲۰ و مقرّ گروه فیلم ساز بریتانیایی، موسوم به مکتب برایتون، بود. هوو در قرن ۱۹ به منزلۀ شهر تفریحی توسعه یافت و چندین پارک و باغ همگانی دارد.
wikijoo: هوو
گویش اصفهانی
تکیه ای: hevu
طاری: hüvü
طامه ای: havu
طرقی: hövö
کشه ای: huvi
نطنزی: havu
گویش بختیاری
هَوو، همشوى.
جدول کلمات
اموسنی
پیشنهاد کاربران
وسنی، دو زن ک شوهرشان یکی باشد.
هبوغ در زبان ملکی گالی بشکرد
وسنی . . . . هم شو . . . .
وسنی
خدا نصیب هیچ بنی بشری نکنه
تعریف لغوی هوو و این که این لغت از کجا آمده مورد درخواست ارسال کنندگان میباشد یعنی تعریف ماهوی لغت . . آنچه را به عنوان معنا در لغت نامه میبینیم تعریف بدیهیات مشهود است
هوو درریشه هم ووی است ( wavi ) که درکردی به معنای عروس است درحقیقت هووی یعنی هم عروس
یعنی ثریا. یعنی پات بچرخه سنگسار.
خداریشتونا بکنه که با زن چه کردیدتوعالم براهوس وعبث
خداریشتونا بکنه که با زن چه کردیدتوعالم براهوس وعبث
هَوُو - نام سومین زن زرتشت ( هَوُوی )
نام دو زن دیگر زرتشت در هیچ نَسکی ( کتابی ) یافت نمی شود و برای همین، مادر شش فرزند زرتشت را همان هووی می دانند!
( ( سه پسر: 1. ایسَت واستَرَ 2. اوروَتَت نَرَ 3. هورچیثزَه ( خورشید چهر )
سه دختر: 1. فِرینی ( فِرِنی: نام نخستین دختر زرتشت! )
2. ثِریتی ( گونه دخترانه تِریتا! )
3. پوروچیستا ( از نخستین ایمان آورندگان به دین مَزدَیَسنا ) ) )
هووی، دخترِ وزیر گشتاسپ ( فَرَشوشتَر، از خاندان هُوَگوَ ) بود و از زنان دارا ( پولدار ) و بازرگان با نفوذ دربار کیانیان به شمار می رفت!
در هنگامی که زرتشت در چهل و دو سالگی به پیشگاه پادشاه کیانیان ( گشتاسپ، ویشتاسپ ) رفته بود تا او را به دین خود ( مَزدَیَسنا ) فرا بخواند، هووی در دربار گشتاسپ بود و گفته های زرتشت را شنید و دلبسته او گشت!
"کوی ها" و "کرپان ها" هم در آنجا بودند!
( ( آن ها از پیشوایان و جادوگران دربار بودند و دستمزدهای کلانی می گرفتند و با دین و خرافه، پول های مردم را تلکه می کردند! ) )
سپس کوی و کرپان ها، از ترس چیرگی زرتشت بر آنان، دسیسه ای برای زرتشت می چینند و هنگامی که زرتشت سرگرم آشنا ساختن دین مَزدَیَسنا به پادشاه می شود، آدم های ( مزدوران ) کوی و کرپان ها در انبان ( کیسه ) زرتشت استخوان مرده می نهند که وانمود کنند زرتشت با دیوها و اهریمنان رابطه دارد و جادوگر هست
این نیرنگ آن ها می گیرد و گشتاسپ، زرتشت را به زندان می اندازد ولی چندی نمی پاید که دست و پای شید ( اسب گشتاسپ ) فلج می شود
زرتشت هم با کمک دوست هووی ( یعنی آتوسا ) از زندان فرار می کند و با خوراندن گیاه هوم ( اِفدرا ) به شید ( اسب گشتاسب ) که یکی از ویژگی های این گیاه، درمان مفاصل و استخوان هاست، اسب را درمان می کند
سپس زرتشت به نزد هووی می رود و هووی از او می خواهد برای این که کشته نشود با او ازدواج کند
زیرا تنها راهی بود که کوی ها و کرپان ها نمی توانستند زرتشت را بکشند، چون دیگر شوهر هووی ( دختر وزیر گشتاسپ ) شده بود و هووی به خوبی می توانست پادشاه را راضی کند
( ( در آن زمان: زن نخست زرتشت جان سپرده بود و زن دوم هم پذیرفت که برای کشته نشدن زرتشت و رواج دادن دین مَزدَیَسنا، هووی را بپذیرد ) )
سپس در مراسم زناشویی ( که در آن زمان به همانند آیین ازدواج هندی بود: آتش وَرجاوَندی برپا و داماد با روبند هفت قدم به دور آتش می زند )
هووی، زرتشت را به همسری می پذیرد و پس از مراسم بر همگان فاش می کند که او زرتشت هست و داستان فراری دادن او که بخاطر درمان شید ( اسب گشتاسپ ) انجام گرفته بود را به پادشاه ایران می گوید
سپس گشتاسپ به دین مَزدَیَسنا می گراید و دین او را گسترش می دهد
( ( این داستان شباهت اندکی با داستان ازدواج حضرت محمد"ص" با حضرت خدیجه"س" دارد! ) )
گاهی هوو داشتن هم، چندان بَدَک نیست گرچه امروزه یه زن هم از سَرِمان زیاد هست!
نام دو زن دیگر زرتشت در هیچ نَسکی ( کتابی ) یافت نمی شود و برای همین، مادر شش فرزند زرتشت را همان هووی می دانند!
( ( سه پسر: 1. ایسَت واستَرَ 2. اوروَتَت نَرَ 3. هورچیثزَه ( خورشید چهر )
سه دختر: 1. فِرینی ( فِرِنی: نام نخستین دختر زرتشت! )
2. ثِریتی ( گونه دخترانه تِریتا! )
3. پوروچیستا ( از نخستین ایمان آورندگان به دین مَزدَیَسنا ) ) )
هووی، دخترِ وزیر گشتاسپ ( فَرَشوشتَر، از خاندان هُوَگوَ ) بود و از زنان دارا ( پولدار ) و بازرگان با نفوذ دربار کیانیان به شمار می رفت!
در هنگامی که زرتشت در چهل و دو سالگی به پیشگاه پادشاه کیانیان ( گشتاسپ، ویشتاسپ ) رفته بود تا او را به دین خود ( مَزدَیَسنا ) فرا بخواند، هووی در دربار گشتاسپ بود و گفته های زرتشت را شنید و دلبسته او گشت!
"کوی ها" و "کرپان ها" هم در آنجا بودند!
( ( آن ها از پیشوایان و جادوگران دربار بودند و دستمزدهای کلانی می گرفتند و با دین و خرافه، پول های مردم را تلکه می کردند! ) )
سپس کوی و کرپان ها، از ترس چیرگی زرتشت بر آنان، دسیسه ای برای زرتشت می چینند و هنگامی که زرتشت سرگرم آشنا ساختن دین مَزدَیَسنا به پادشاه می شود، آدم های ( مزدوران ) کوی و کرپان ها در انبان ( کیسه ) زرتشت استخوان مرده می نهند که وانمود کنند زرتشت با دیوها و اهریمنان رابطه دارد و جادوگر هست
این نیرنگ آن ها می گیرد و گشتاسپ، زرتشت را به زندان می اندازد ولی چندی نمی پاید که دست و پای شید ( اسب گشتاسپ ) فلج می شود
زرتشت هم با کمک دوست هووی ( یعنی آتوسا ) از زندان فرار می کند و با خوراندن گیاه هوم ( اِفدرا ) به شید ( اسب گشتاسب ) که یکی از ویژگی های این گیاه، درمان مفاصل و استخوان هاست، اسب را درمان می کند
سپس زرتشت به نزد هووی می رود و هووی از او می خواهد برای این که کشته نشود با او ازدواج کند
زیرا تنها راهی بود که کوی ها و کرپان ها نمی توانستند زرتشت را بکشند، چون دیگر شوهر هووی ( دختر وزیر گشتاسپ ) شده بود و هووی به خوبی می توانست پادشاه را راضی کند
( ( در آن زمان: زن نخست زرتشت جان سپرده بود و زن دوم هم پذیرفت که برای کشته نشدن زرتشت و رواج دادن دین مَزدَیَسنا، هووی را بپذیرد ) )
سپس در مراسم زناشویی ( که در آن زمان به همانند آیین ازدواج هندی بود: آتش وَرجاوَندی برپا و داماد با روبند هفت قدم به دور آتش می زند )
هووی، زرتشت را به همسری می پذیرد و پس از مراسم بر همگان فاش می کند که او زرتشت هست و داستان فراری دادن او که بخاطر درمان شید ( اسب گشتاسپ ) انجام گرفته بود را به پادشاه ایران می گوید
سپس گشتاسپ به دین مَزدَیَسنا می گراید و دین او را گسترش می دهد
( ( این داستان شباهت اندکی با داستان ازدواج حضرت محمد"ص" با حضرت خدیجه"س" دارد! ) )
گاهی هوو داشتن هم، چندان بَدَک نیست گرچه امروزه یه زن هم از سَرِمان زیاد هست!
هوو ، ha woo , به دوزن که همسر یک مرد باشند در گویش شهر بابکی وبرخی مناطق دیگر ایران هوو گفته می شود وضرب المثل بقچه ی دو هوو در یک صندوق قرار میگیره ولی بقچه ی دو هم عروس ( جاری ) در یک صندوق قرار نمیگیره از اینجاست
کلمات دیگر: