کلمه جو
صفحه اصلی

هرز


مترادف هرز : باطل، بی حاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه، هدر

فارسی به انگلیسی

futile, waste, loose

vain, futile, empty, hollow, blank, null, void


wasted, gone (or run) to waste


loose


futile, waste


مترادف و متضاد

باطل، بی‌حاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه


ضایع، هدر


۱. باطل، بیحاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه
۲. ضایع، هدر


فرهنگ فارسی

هرزه، بیهوده، یاوه، بیکاره، یاوه گویی، ولگردی
۱-(صفت ) بیهوده هرزه بی حاصل : علف هرز . ۲- هدر. ۳- خراب ضایع : (( این قف هرز است . ) ) ۴- بی قاعده .

فرهنگ معین

(هَ ) (ص . ) (حامص . ) ۱ - یاوه گویی . ۲ - ولگردی .

لغت نامه دهخدا

هرز. [ هََ ] ( ص ) مخفف هرزه که بیهوده باشد. ( برهان ): علف هرز. گیاه هرز. ( یادداشت به خط مؤلف ).
ترکیب ها:
- هرز آب . هرز دادن. هرز رفتن. هرز شدن. هرز کردن. رجوع به این مدخل ها شود.
|| ( اِ ) جایی که آبهای بیفایده در آن جمع شود. ( برهان ). رجوع به هرز آب و هرز رفتن شود.

هرز. [ هََ ] ( اِخ ) جایی است که قبرهایی از زمان جاهلیت در آن یافت شود. ( معجم البلدان ). || نیز شبی از شبهای عرب که مربوط بدان مکان است و آن شب وقعه هذیل است و هلاکت ثمود نیز گویند در همین شب اتفاق افتاد. ( معجم البلدان ).

هرز. [ هََ ] (اِخ ) جایی است که قبرهایی از زمان جاهلیت در آن یافت شود. (معجم البلدان ). || نیز شبی از شبهای عرب که مربوط بدان مکان است و آن شب وقعه ٔ هذیل است و هلاکت ثمود نیز گویند در همین شب اتفاق افتاد. (معجم البلدان ).


هرز. [ هََ ] (ص ) مخفف هرزه که بیهوده باشد. (برهان ): علف هرز. گیاه هرز. (یادداشت به خط مؤلف ).
ترکیب ها:
- هرز آب . هرز دادن . هرز رفتن . هرز شدن . هرز کردن . رجوع به این مدخل ها شود.
|| (اِ) جایی که آبهای بیفایده در آن جمع شود. (برهان ). رجوع به هرز آب و هرز رفتن شود.


فرهنگ عمید

۱. آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو.
۲. بی فایده، بی مصرف.
۳. گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند.

واژه نامه بختیاریکا

لیک

پیشنهاد کاربران

آدم هرز یعنی کنایه از آدمی که خیری از او نمیرسد به جز شر

زاید، باطل، بی حاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه، هدر، زیادی


کلمات دیگر: