کلمه جو
صفحه اصلی

ناموجه


مترادف ناموجه : بی جا، توجیه ناپذیر، غیرقابل قبول، نامعقول، نپذیرفتنی

متضاد ناموجه : موجه

برابر پارسی : نپذیرفتنی، نا بجا

فارسی به انگلیسی

lame, unjustified, poor, unfounded, [excuse] poor, unfounded, lame

lame, unjustified


مترادف و متضاد

unjustifiable (صفت)
ناحق، ناموجه

بی‌جا، توجیه‌ناپذیر، غیرقابل‌قبول، نامعقول، نپذیرفتنی ≠ موجه


فرهنگ فارسی

نامقبول ناپذیرفتنی : [ ابوالحسن عباداین معنی وحرکت بغایت ناموجه و غیر محمود یافت ] مقابل موجه . یا عذر ناموجه. بهانه نادرست عذرنابجا.یاغیبت ناموجه . غیبت بدون عذرموجه .

لغت نامه دهخدا

ناموجه. [ م ُ وَج ْ ج َه ْ ] ( ص مرکب ) ناپسند. غیرمقبول. غیرصحیح. ( ناظم الاطباء ) : ابوالحسن عباد این معنی و حرکت بغایت ناموجه و غیرمحمود یافت. ( تاریخ قم ص 143 ).
- عذر ناموجه ؛ نامقبول. غیرقابل قبول. ناپذیرفتنی.
- غیبت ناموجه ؛ غیبت بدون عذر موجه.

فرهنگ عمید

غیر مقبول، ناپسند، ناپذیرفتنی.


کلمات دیگر: