مترادف ونگ : تهیدست، سایل، گدا، مفلس، تهی، خالی، زشت، کریه، بانگ، زاری، صدا، گریه
ونگ
مترادف ونگ : تهیدست، سایل، گدا، مفلس، تهی، خالی، زشت، کریه، بانگ، زاری، صدا، گریه
فارسی به انگلیسی
plunk, vacant
مترادف و متضاد
تهیدست، سایل، گدا، مفلس
تهی، خالی
زشت، کریه
بانگ، زاری، صدا، گریه
۱. تهیدست، سایل، گدا، مفلس
۲. تهی، خالی
۳. زشت، کریه
۴. بانگ، زاری، صدا، گریه
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(وَ یا وِ ) (ص . ) ۱ - تهی ، خالی . ۲ - تهی دست ، درویش .
(وَ) (اِ.) (عا.) صدای گریة بچه .
(وَ یا وِ) (ص .) 1 - تهی ، خالی . 2 - تهی دست ، درویش .
لغت نامه دهخدا
- ونگ زدن ؛ آوا برآوردن.
- ونگ کردن ؛ ونگ زدن. رجوع به ماده ونگ زدن شود.
- ونگ ونگ ؛ آواز سگ به هنگامی که آن را زده اند.
|| گریه توأم با آوا و ممتد. رجوع به وَنْک ( اِ ) شود.
ونگ. [ وَ / وِ] ( ص ) ونک. تهی. خالی .
ونگ. [ وَ ] ( ص ) درویش. مفلس. تهی دست. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) :
ما از شمار آدمیانیم سنگ دل
از معصیت توانگر و از طاعتیم ونگ.
همواره زین نهاد که هستی گداو ونگ.
از هزل و جد توانگرم از زرّ و سیم ونگ.
کز تو غنی شوند به روزی هزار ونگ.
نهال باغ جلال تو راست گردون برگ
زکات گنج عطای تو راست قارون ونگ.
ما از شمار آدمیانیم سنگ دل
از معصیت توانگر و از طاعتیم ونگ .
سوزنی .
کار تو بر سریش و همه کار تو سریش
همواره زین نهاد که هستی گداو ونگ .
سوزنی .
زین شعر شاعران را گردد یقین که من
از هزل و جد توانگرم از زرّ و سیم ونگ .
سوزنی .
منت پذیر باشی و منت نهنده نی
کز تو غنی شوند به روزی هزار ونگ .
سوزنی .
|| گدا. سائل :
نهال باغ جلال تو راست گردون برگ
زکات گنج عطای تو راست قارون ونگ .
منصور شیرازی .
ونگ . [ وَ / وِ ] (اِ صوت ) حکایت صوت و آواز سگ بچه ، یا مطلق است : ونگش درآمد. (یادداشت مرحوم دهخدا). صدا و آواز و بانگ . داد و فریاد.
- ونگ زدن ؛ آوا برآوردن .
- ونگ کردن ؛ ونگ زدن . رجوع به ماده ٔ ونگ زدن شود.
- ونگ ونگ ؛ آواز سگ به هنگامی که آن را زده اند.
|| گریه ٔ توأم با آوا و ممتد. رجوع به وَنْک (اِ) شود.
ونگ . [ وَ / وِ] (ص ) ونک . تهی . خالی .
فرهنگ عمید
۲. تهی دست، درویش و مفلس: ما از شمار آدمیانیم تنگ دست / کز معصیت توانگر و از طاعتیم ونگ (سوزنی: مجمع الفرس: ونگ ).
صدای گریۀ بچه، ونگ ونگ.
صدای گریۀ بچه؛ ونگونگ.
۱. تهی؛ خالی.
۲. تهیدست؛ درویش و مفلس: ◻︎ ما از شمار آدمیانیم تنگدست / کز معصیت توانگر و از طاعتیم ونگ (سوزنی: مجمعالفرس: ونگ).
دانشنامه عمومی
ونگ (باواریا)
ونگ (فرعون)
جایگاه تاریخی او و طبقه بندی این فرعون میان دیگر پادشاهان دودمان دوم عامل بحث و اختلاف بسیار میان مصرشناسان بوده است. از این رو ونگ را می توان یکی از بحث برانگیزترین فرعون های آن دودمان تاریخی بر شمرد.
دانشنامه آزاد فارسی
کوهی در استان چهارمحال و بختیاری، شهرستان شهرکرد، کوهستان زاگرس، با ارتفاع ۳,۸۰۰ متر. در ۸۲کیلومتری غرب شمالی شهرکرد قرار دارد و آب کوهرنگ، آب زرک، و آب چم از این کوه سرچشمه می گیرند. درۀ آب کوهرنگ آن را از زردکوه جدا می کند.
گویش مازنی
بانگ – آواز
بانگ گاو نر جوان
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
هاون بی دسته ،
ونگ، هاون ، آونگ دسته هاون
صدا، بانگ
در گویش شهرستان بهاباد اصطلاحِ پشه ای درِ گوش ونگی نکردن به معنای مهم نبودن و اهمیت نداشتن است مثلا می گویند؛ تو می ترسی پسرت در دانشگاه قبول نشود! پاسخ می دهد نخیر، اگردانشگاه قبول نشود ، پشه ای در گوشم ونگی نمی کند یعنی عین خیالم نیست، یادم نمی آید و اصلا برایم مهم نیست.
اصطلاحِ ونگ ونگ درِ گوش به معنای فک زدن، پرحرفی کردن، مثلا از باب خیلی دوستانه یا توهین می گویند این قدر درِ گوشم ونگ ونگ نکن یعنی اینقدر وراجی نکن، ببند دهانت را، خسته شدم، بس است.