مترادف نادلپذیر : ناپسند، نادلچسب، نامطبوع، نامطلوب، نامقبول
متضاد نادلپذیر : دلپذیر
نادلپذیر
مترادف نادلپذیر : ناپسند، نادلچسب، نامطبوع، نامطلوب، نامقبول
متضاد نادلپذیر : دلپذیر
فارسی به انگلیسی
unpleasant
مترادف و متضاد
ناپسند، نادلچسب، نامطبوع، نامطلوب، نامقبول ≠ دلپذیر
فرهنگ فارسی
( صفت ) آنچه که خوشایند نباشد نادلنشین نامطبوع : بدو گفت شاه : ای زن آرام گیر چه گویی سخنهای نا دلپذیر?... ( شا. ) مقابل دلپذیر.
لغت نامه دهخدا
نادلپذیر. [ دِ پ َ ] ( ن مف مرکب ) هر آنچه خوشایند نباشد. ( ناظم الاطباء ). ناخوشایند. نادلنشین. نادلپسند. نامطبوع :
بدو گفت شاه ، ای زن آرام گیر
چه گوئی سخنهای نادلپذیر.
چه گوئی سخن های نادلپذیر.
مگو هیچ گفتار نادلپذیر.
چو اندیشه کردم من از هر دری.
تو افکندیم هم توئی دستگیر.
بدو گفت شاه ، ای زن آرام گیر
چه گوئی سخنهای نادلپذیر.
فردوسی.
بدو گفت طوس ای سپهدار پیرچه گوئی سخن های نادلپذیر.
فردوسی.
تو بندوی را سر به آغوش گیرمگو هیچ گفتار نادلپذیر.
فردوسی.
مرا این سخن بود نادلپذیرچو اندیشه کردم من از هر دری.
منوچهری.
در این ژرف دریای نادلپذیرتو افکندیم هم توئی دستگیر.
اسدی.
رجوع به نادلپسند شود.پیشنهاد کاربران
نادلپسند. [ دِ پ َ س َ ] ( ن مف مرکب ) که پسند دل نباشد. که دل آن را نپسندد. نادلپذیر. نامطبوع :
سهی سرو ترا بالا بلند است
ببالاتر شدن نادلپسند است.
نظامی.
جهان گرچه زیر کمند آمدش
نکرد آنچه نادلپسند آمدش.
نظامی.
|| نامقبول. مطرود. نکوهیده :
بر آزادگان نادلپسندم
گر این را ره دهم آن را ببندم.
وصال.
رجوع به نادلپذیر شود.
سهی سرو ترا بالا بلند است
ببالاتر شدن نادلپسند است.
نظامی.
جهان گرچه زیر کمند آمدش
نکرد آنچه نادلپسند آمدش.
نظامی.
|| نامقبول. مطرود. نکوهیده :
بر آزادگان نادلپسندم
گر این را ره دهم آن را ببندم.
وصال.
رجوع به نادلپذیر شود.
unprepossessing
کلمات دیگر: