مترادف مبشر : بشارت رسان، بشیر، مژده رسان، نویدبخش
برابر پارسی : نویددهنده، پیام آور، مژده دهنده
harbinger of good news, foreunner
missionary
مبلغ مذهبي , وابسته به مبلغين , وابسته به هيلت اعزامي
(تلفظ: mobaššer) (عربی) آن که خبر خوش و مژده میدهد ، نوید دهنده .
صفت بشارترسان، بشیر، مژدهرسان، نویدبخش
بشارترسان، بشیر، مژدهرسان، نویدبخش
(مُ بَ شَّ) [ ع . ] (اِمف .) بشارت داده شده ، مژده داده .
(مُ بَ شِّ) [ ع . ] (اِفا.) مژده دهنده ، بشارت دهنده .
مبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن علی بن احمدبن عمرو مکنی به ابی الرشید و ملقب به برهان رازی از علماء ریاضی قرن ششم هجری است . اصلاً از اهل ری و مولدش بسال 530 هَ . ق . در بغداد بود. به قول ابن قفطی در زمانهای نزدیک به ایام وی ، او در بغداد میزیست ؛ از بزرگان فضلاء زمان خود در حساب و خواص اعداد و جبر و مقابله و هندسه و هیئت بود؛ ودر اغلب علوم نظر داشت و شاگردان چندی از محضر درس وی استفاده می کردند و در ایام ناصرلدین اﷲ متعین گردید. و با ناصر دوستی داشت و چون ناصر خواست کتبی وقف کند و در مدرسه ٔ نظامیه ٔ بغداد و رباط خاتونی سلجوقی بگذارد برهان رازی را مأمور اختیار کتب لازم از کتابخانه ٔ خلافت کرد. خلاصه وی در ایام عمر محترم زندگانی کرده و مال کثیری بیندوخت و تا آخر عمر به تدریس علوم ریاضی اشتغال داشته ؛ و از طرف ناصر به نمایندگی نزد عادل بن ابی بکربن ایوب پادشاه که قصد تصرف بلاد موصل را کرده بود رفت ؛ و در نصیبین عادل را ملاقات کرد و در آنجا در سال 589 وفات یافت . (از گاهنامه ٔ سید جلال تهرانی ص 36). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی شود.
مبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابن عبدالمنذر معروف به ابولبابه . رجوع به ابولبابه و امتاع الاسماع ص 37 شود.
مبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابن فاتک . رجوع به ابوالوفاء و عیون الانباء و نامه ٔ دانشوران ج 2 ص 358 و معجم الادباء و تاریخ الحکماء شود.
مبشر. [ م ُ ب َش ْ ش ِ ] (اِخ ) ابومحمد جعفربن مبشر معتزلی به سال 234 فوت کرده است . از جمله کتابهایی که به او نسبت داده شده ، الحکایة والحکمی است . و رجوع به خاندان نوبختی اقبال صص 123-137 شود.
مسعودسعد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 814).
ظهیرالدین فاریابی .
مولوی .
مولوی .
مولوی .
مبشر. [ م ُ ش َ ] (ع ص ) شادکرده شده به خبرهای خوش . (ناظم الاطباء). || رجل مؤدم مبشر؛ مرد دانا و تجربه کار. (منتهی الارب ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بشارتدادهشده.
بشارتدهنده؛ مژدهدهنده.