کلمه جو
صفحه اصلی

ناشدنی


مترادف ناشدنی : محال، ممتنع، ناممکن، نامیسور

متضاد ناشدنی : شدنی، ممکن

مترادف و متضاد

محال، ممتنع، ناممکن، نامیسور ≠ شدنی، ممکن


فرهنگ فارسی

(صفت ) ۱ - آنچه که واقع نشودغیرممکن . ۲ - نارفتنی مقابل شدنی .

لغت نامه دهخدا

ناشدنی. [ ش ُ دَ ] ( ص لیاقت ) ناشو. غیرممکن. ( آنندراج ) ( از فرهنگ فرنگ ). محال. ناممکن. چیزی که مقدر نشده باشد. ( ناظم الاطباء ). ممتنع. نشدنی. ناممکن. مستحیل :
اینهاشدنی است آنچه آن ناشدنیست
آن است که من ترا فراموش کنم.
فروغی بسطامی.
|| مقابل شدنی ، به معنی رفتنی. رجوع به شدن و شدنی شود.

فرهنگ عمید

محال، غیر ممکن.

واژه نامه بختیاریکا

هر دست به دین

پیشنهاد کاربران

نشدنی ، انجام نشدنی ، انجام ناپذیر

غیرممکن


کلمات دیگر: