مترادف وسیله : باعث، سبب، علت، محرک، دست آویز، آلت، ابزار، اسباب، تدبیر، چاره، طریقه
برابر پارسی : ابزار، افزار، دست آویز، دست آوی، دستاویز، کارمایه
appliance, applicator, gadget, implement, instrument, instrumentality, intermediary, lever, means, ment _, organ, tackle, tool, ure _
means, resort, facility
مقتضي , مصلحت , مناسب , تهوراميز , سهولت , امکان , وسيله , جنگ فن , رزم شيوه , جنگ فني , وابسته به رزم شيوه , رزم ارا , ماهردرفنون جنگي , تاکتيک يا رزم ارايي
باعث، سبب، علت، محرک
دستآویز
آلت، ابزار، اسباب
تدبیر، چاره، طریقه
۱. باعث، سبب، علت، محرک
۲. دستآویز
۳. آلت، ابزار، اسباب
۴. تدبیر، چاره، طریقه
کمک رسان / به وسیله:به کمک ، به موجب، به راه،/ وسیله:روش، راه،
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:هاندیک، ابزار (سنسکریت:بْهاندیکا) اوپاک
ابزار، دستاویز، دستآوی، افزار