کلمه جو
صفحه اصلی

ول


مترادف ول : ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار، عاطل، مهمل، سست، شل، آزاد، بی ادب، بی تربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه، محبوب، نگار، یار

فارسی به انگلیسی

hanging loose, detached, free, unrestrained, incoherent, vole, derelict, unbridled, wild, [fig.] unrestrained

hanging loose, detached, free, [fig.] unrestrained


derelict, loose, unbridled, wild


فارسی به عربی

طلیق , فاجر , متهدل

مترادف و متضاد

flagging (صفت)
کاهنده، ضعیف، ول، افتاده

loose (صفت)
سست، بی قاعده، شل، ول، هرزه، گشاد، ازاد، بی ربط، بی بند و بار، فروهشته، لق، بی پایه

baggy (صفت)
شل، قلنبه، باد کرده، ول، کیسهای متورم

lax (صفت)
سست، شل، ول، اهمال کار، سهل انگار، لینت مزاج

irresoluble (صفت)
ول، اب نشدنی، ناگداز، نگشودنی، غیر محلول، تجیزیه ناپذیر، رها نشدنی، ازاد نشدنی

licentious (صفت)
بد اخلاق، ول، هرزه، شهوتران، مبنی بر هرزگی

loppy (صفت)
شل، ول، قطع کننده، لق، شل و آویزان

ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار


عاطل، مهمل


سست، شل


آزاد


بی‌ادب، بی‌تربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه


محبوب، نگار، یار


۱. ترک، رها، متروک، مرخص، مستخلص، واگذار
۲. عاطل، مهمل
۳. سست، شل
۴. آزاد
۵. بیادب، بیتربیت، بیکاره، ولگرد، ولنگار، ولو، ویلان، هرزه
۶. محبوب، نگار، یار


فرهنگ فارسی

رها، آزاد، سرخود، ول کردن:رهاکردن
(صفت ) کسی که تربیتی ندیده در گفتار و رفتارش مراعات رسوم و آداب نکند بی تربیت . یا حرف ول . سخن بیهوده و مزخرف . یا شل و ول . (صفت ) ۱- چیزسست و غیر محکم . ۲ - شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی . یا ول معطل بودن . بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن . یا ول ول و ویلان . رها و آزاد و افسار سر خود و بی تکلیف و سر گشته وی جا و مکان .
شکوفه عموما و شکوفه انگور خصوصا و آنرا بعربی فقاح الکرم خوانند یا گل.

فرهنگ معین

(وِ ) (ص . ) (عا. ) بی بند و بار، بی کار.

لغت نامه دهخدا

ول . [ وِ ] (اِ) شکوفه عموماً و شکوفه ٔ انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). || گل . (انجمن آرا از مجمع الفرس ) (آنندراج ). وُل در لهجه ها به معنی گل آمده :
مسلسل زلف بر رو ریته [ ریخته ] دیری [ داری ]
ول [ گل ] و سنبل به هم آمیته [ آمیخته ] دیری
پریشان چون کری [ کنی ] آن تار زلفان
به هر تاری دلی آویته [ آویخته ] دیری .

باباطاهر عریان (از حاشیه ٔ برهان قاطع از فرهنگ نظام ).


و به معنی شکوفه نیز فرع همین معنی است . || در تداول لهجه های جنوبی کنایه از معشوق است :
ول من شهربانو نام داره
به دستش شاخه ٔ بادام داره .

؟



ول . [وِ ] (ص ) رها. سرخود. آزاد. غیرمقید. مطلق العنان .
- ول دادن ؛ رها کردن . سر دادن .
- ول شدن ؛ رها شدن .
- ول کردن ؛ رها ساختن . سر دادن . مرخص کردن .
|| در تداول ، سرخود. مطلق العنان . بیکار. عاطل و باطل ، و در ترکیب های زیر به کار رود در همین معنی : ولنگار،ولگرد، ولخرج ، ولگو. (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که تربیتی ندیده و در گفتار و رفتارش مراعات رسوم و آداب نکند. بی تربیت . || بیهوده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- حرف ول ؛ سخن بیهوده و مزخرف .
- شل و ول ؛ چیزی سست و غیرمحکم .
- || شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی .
- ول بار آمدن ؛ سرخود بار آمدن .
- ول گفتن ؛ سخنان بی بندوبست و بی ترتیب و بیهوده گفتن .
- ول معطل بودن ؛ در تداول ، بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن .
- ول و ویلان ؛ رها و آزادو افسارسرخود و بی تکلیف و سرگشته و بی جا و مکان . (لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
|| (اِ) در تداول لهجه های جنوبی ایران به معنی شتر است .


ول. [ وِ ] ( اِ ) شکوفه عموماً و شکوفه انگور خصوصاً، و آن را به عربی فقاع الکرم خوانند. ( برهان ) ( از آنندراج ). || گل. ( انجمن آرا از مجمع الفرس ) ( آنندراج ). وُل در لهجه ها به معنی گل آمده :
مسلسل زلف بر رو ریته [ ریخته ] دیری [ داری ]
ول [ گل ] و سنبل به هم آمیته [ آمیخته ] دیری
پریشان چون کری [ کنی ] آن تار زلفان
به هر تاری دلی آویته [ آویخته ] دیری.
باباطاهر عریان ( از حاشیه برهان قاطع از فرهنگ نظام ).
و به معنی شکوفه نیز فرع همین معنی است. || در تداول لهجه های جنوبی کنایه از معشوق است :
ول من شهربانو نام داره
به دستش شاخه بادام داره.
؟

ول. [وِ ] ( ص ) رها. سرخود. آزاد. غیرمقید. مطلق العنان.
- ول دادن ؛ رها کردن. سر دادن.
- ول شدن ؛ رها شدن.
- ول کردن ؛ رها ساختن. سر دادن. مرخص کردن.
|| در تداول ، سرخود. مطلق العنان. بیکار. عاطل و باطل ، و در ترکیب های زیر به کار رود در همین معنی : ولنگار،ولگرد، ولخرج ، ولگو. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). کسی که تربیتی ندیده و در گفتار و رفتارش مراعات رسوم و آداب نکند. بی تربیت. || بیهوده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- حرف ول ؛ سخن بیهوده و مزخرف.
- شل و ول ؛ چیزی سست و غیرمحکم.
- || شخص بی حال و عاری از چابکی و چالاکی.
- ول بار آمدن ؛ سرخود بار آمدن.
- ول گفتن ؛ سخنان بی بندوبست و بی ترتیب و بیهوده گفتن.
- ول معطل بودن ؛ در تداول ، بیهوده انتظار کسی یا چیزی را کشیدن.
- ول و ویلان ؛ رها و آزادو افسارسرخود و بی تکلیف و سرگشته و بی جا و مکان. ( لغات عامیانه جمال زاده ).
|| ( اِ ) در تداول لهجه های جنوبی ایران به معنی شتر است.

فرهنگ عمید

یله، رها، آزاد، سرخود.
* ول کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه] رها کردن.

یله؛ رها؛ آزاد؛ سرخود.
⟨ ول کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه] رها کردن.


دانشنامه عمومی

گُل


ول که بر روی و ضمه قرار میگیرد اسم محلیه درخت اورس هست


وُل∗ نام عمومی گروهی از جوندگان کوچک شبیه به موش است. بیشتر ول ها بین ۹ تا ۱۸ سانتی متر طول، بدنی گرد به رنگ قهوه ای یا خاکستری، پوزهٔ صاف، گوش های کوچک پنهان شده در بین موهای بلند و دمی کوتاه دارند.
ول ایرانی
ول اجتماعی (موش مغان)
ول قزوین
از حدود ۷۰ گونهٔ ول بیش از ۴۰ گونه که در آمریکای شمالی، اورآسیا و شمال آفریقا پراکندگی دارند در سردهٔ موش علف زار (Microtus) قرار می گیرند. این گروه از ول ها راهروهایی در علفزارهای پرپشت یا نقب هایی کم عمق در زیر زمین ایجاد می کنند و عمدتأ از علف تغذیه می کنند. هرچند پوست درخت ها، برگ ها، دانه ها و حشرات هم ممکن است غذای آنان باشد. این ول ها هم مثل انواع دیگر جوندگان گهگاه انفجار جمعیتی را تجربه می کنند.
سردهٔ Arvicola شامل گروهی از ول های آبزی مقیم اروپا و غرب آسیا می شود که شباهت زیادی به موش های آبزی دارند.
سردهٔ Phenacomys از ۵ گونه ول بومی آمریکای شمالی تشکیل می شود که در درخت ها لانه می سازند و به موش درختی معروفند.

دانشنامه آزاد فارسی

وُل (vole)
وُل
هر یک از جوندگان خانوادۀ کریسی تی دا، زیرخانوادۀ میکروتی نه. در سراسر اروپا، آسیا، و امریکای شمالی پراکنده اند. از وابستگان هامسترها و لمینگ هایند. ول ها با بدن عضلانی و دم کوتاهشان مشخص می شوند. دارای پوشش قهوه ای یا طوسی، و بینی هایی صاف اند. برخی گونه ها به طول ۳۰ سانتی متر می رسند. از علف ها، دانه ها، گیاهان آبزی، و حشرات تغذیه می کنند. تعداد بسیار از آن ها طی چرخه های سه تا چهار ساله ترقی و تنزل می یابد. مهم ترین جنس، Microtus، دارای ۴۵ گونۀ پراکنده در امریکای شمالی و اوراسیا است. گونه های بریتانیایی عبارت اند از ول آبی یا موش بزرگ آبی Arvicola terrestris که در پشت به رنگ قهوه ای و در زیر بدن به رنگ خاکستری سفید است. این جانور در حاشیۀ رودخانه ها لانه می سازد. گونۀ دیگر ول مرغزار یا ول دم کوتاه Microtus agrestis است. از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵، تعداد وُل های آبی در بریتانیا به میزان بسیار کاهش یافت. در ایران، از جنس Microtus شش گونۀ متفاوت شناسایی شده است که عبارت اند از ول معمولی، ول ایرانی، ول کرمان، ول علفزار، ول اجتماعی، و ول خراسانی. این جوندگان موش مانند و بدون کیسۀ دهان اند. دم آن ها مودار و کوتاه است.

گویش مازنی

/vel/ بیکاره – سرگشته – آزاد – رها & مورب – کج – اریب

بیکاره – سرگشته – آزاد – رها


مورب – کج – اریب


واژه نامه بختیاریکا

پسوند مصغر کننده. مثلاً خیگول یعنی خیک کوچک
از قرن 8 بزرگترین واحد ایل بختیاری از تیره تبدیل به طایفه گردید. چهارلنگ و هفت لنگ تعریف شد و از آن تاریخ تحولات زیادی در زمینه جغرافیا، تقسیمات بصورت مداوم بوجود آمد. بدین سبب هنوز اجماعی بر روی چارت بختیاری وجود ندارد. برآیند نظریات متعدد از میان کتب و ماخذ شفاهی بدین گونه می باشد. ( آدم ) هلِّه؛ اوسار کندِه؛ تُلنگی؛ گَر گَردو؛ ولکووی؛ وِلِنگَر؛ جیمبَو؛ فزرتی؛ چالِه گرد؛ سَر خو باز؛ سِر نَبجا؛ فِزِرتی

جدول کلمات

رها, یله, آزاد, ولو

پیشنهاد کاربران

به معنی یار و دلبر هم آمده

ول ( Vəl ) :در زبان ترکی دستگاه چوبی که گاو را به آن میبندند و در خرمنگاه با آن گندم را از کاه جدا میکنند


کلمات دیگر: