کلمه جو
صفحه اصلی

متبسم


مترادف متبسم : باسم، خندان، لبخندزنان، شادان، شادمان، مبتهج، مشعوف

متضاد متبسم : گریان

برابر پارسی : خندان لب

فارسی به انگلیسی

smiling

مترادف و متضاد

صفت ≠ گریان


باسم، خندان، لبخندزنان


شادان، شادمان، مبتهج، مشعوف


smiling (صفت)
خوشرو، خندان، متبسم

riant (صفت)
خوشحال، بشاش، دلگشا، خندان، متبسم

۱. باسم، خندان، لبخندزنان
۲. شادان، شادمان، مبتهج، مشعوف ≠ گریان


فرهنگ فارسی

خنده رو، خندان، آهسته خنده کننده
( اسم ) تبسم کننده لبخند زننده : مبادا که فردا بالا گیرد عالمی فرا گیرد . قاضی متبسم در و نظر کرد و گفت . جمع : متبسمین .

فرهنگ معین

(مُ تَ بَ سِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) خندان ، خنده رو.

لغت نامه دهخدا

متبسم. [ م ُ ت َ ب َس ْ س ِ ] ( ع ص ) به معنی آهسته خنده کننده که هیچ آوازش از دهن و بینی بیرون نیاید و تبسم کننده. ( آنندراج ) ( غیاث ). دندان سپیدکننده و خنده کننده و آن که خنده می کند. ( ناظم الاطباء ). کسی که خنده می کند و خنده کننده. ( ناظم الاطباء ) : قاضی متبسم در او نظر کرد و گفت... ( گلستان چ قریب ص 153 ).
- متبسم شدن ؛ خندیدن. ( ناظم الاطباء ).
- متبسم کردن ؛ خندانیدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

دارای تبسم و لبخند.

جدول کلمات

خنده رو


کلمات دیگر: