کلمه جو
صفحه اصلی

وسط


مترادف وسط : بین، حاق، مابین، میان، میانه، مرکز، قلب، بحبوحه

برابر پارسی : میان، میانگاه، میانه، میانی

فارسی به انگلیسی

core, centre, intermediate, mid, mid-, middle, midpoint, midst, midway, average, middling, situated in the middle, middle (part), interior

average, middling, situated in the middle


middle (part), centre, interior


core, intermediate, mid, mid-, middle, midpoint, midst, midway


فارسی به عربی

تدخل , شرط , متوسط , وسط

عربی به فارسی

درميان , وسط , مداخله کردن , پا به ميان گذاردن , در ميان امدن , ميانجي شدن , با , همراه با , نيمه , مياني , وسطي


محيط کشت , ميانجي , واسطه , وسيله , متوسط , معتدل , رسانه , دل , قلب , قسمت وسط , در وسط , درميان


مترادف و متضاد

navel (اسم)
وسط، ناف، سره میان

howe (اسم)
وسط، فرو رفتگی

middling (اسم)
وسط، جمله مشترک، اجناس مختلف از درجه متوسط

middling (صفت)
وسط، متوسط

second-class (صفت)
وسط، درجه دوم، دومین درجه

midmost (صفت)
وسط، بسیار صمیمی، واقع در عین وسط

second-rate (صفت)
وسط، درجه دو

middle (صفت)
وسط، متوسط، میانی، میانه، بطرف وسط، وسطی

mediocre (صفت)
وسط، متوسط، حد وسط، میانحال

amid (حرف اضافه)
در میان، وسط

amidst (حرف اضافه)
در میان، وسط

بین، حاق، مابین، میان، میانه


مرکز


قلب


بحبوحه


۱. بین، حاق، مابین، میان، میانه
۲. مرکز
۳. قلب
۴. بحبوحه


فرهنگ فارسی

میانه، میان چیزی، چیزی که نه خوب نه بدباشد
(اسم ) ۱- چیزی که درمیان واقع شده ( خواه اطراف آن مساوی باشد و خواه نباشد ) . ۲- میان میانه مرکز : وچون طریق استخلاص آن بر طول محاصره منحصرمینمود و آن تعذری داشت که در چنان محلی که در وسط بلاد دشمن است سیاه اندک توقف نتواند کرد . ) ) ۳-(صفت ) چیزی که نه خوب باشد و نه بد. ۴ - چیزی که نه زیاد باشد و نه کم . ۵- چیزی که نه لاغر باشدونه فربه . یا وسط شمس . آن قوس را که یک سر او آن نقطه ایست بفلک خارج المرکز که برابر اول حمل است از ممثل و دیگر سرتن. آفتاب است وسط شمس خوانند . یا وسط کوکب . وسط ستار. دوری مرکز فلک تدویرش باشد از آن نقطه که برابر سر حمل است بقیاس فلک معدل المسیر و انداز. این دوری بر مرکز معدل آن زاویه است که یک خط اون بسرحمل رسد و دیگر بر مرکز تدویر . یا خود را به وسط انداختن . مداخله کردن .
جمع وسطی

فرهنگ معین

(وَ سَ ) [ ع . ] (اِ. ) میانه ، میان ، چیزی که نه خوب باشد و نه بد. ج . اوساط .

لغت نامه دهخدا

وسط. [ وَ ] ( ع مص ) در میان شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نشستن در میان قوم و در میان شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ): وسطهم وسطاً و سطةً، بروزن عدة؛ نشست میان ایشان و در میان شد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ، ق ) در میان و میان هر چیز. ( غیاث اللغات ). بین و میان. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ظرف است به معنی وسط. ( منتهی الارب ). ظرف مبهم است به معنی در میان. ( غیاث اللغات ): جلست وسط القوم ؛ نشستم در میان آن قوم. ( ناظم الاطباء ).

وسط. [ وَ س َ ] ( ع ص ، اِ ) چیزی که میانه باشد، یعنی متوسط بود در طول و قصر و فربهی و لاغری و دیگر کیفیات. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). معتدل. ( اقرب الموارد ): شی ٔوسط؛ چیزی میانه ، نه زشت نه نیکو. ( منتهی الارب ). میانه. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). هر چیزی که نه خوب باشد نه بد نه زیاد باشد نه کم نه کوتاه نه دراز نه لاغر نه فربه. ( ناظم الاطباء ).
- وسطالشی ؛ مابین دو طرف آن چیز، اسم است. ( منتهی الارب ).
|| راست و اعدل از هر چیزی. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). قال اﷲ تعالی : و جعلناکم امة وسطاً ( قرآن 143/2 )؛ ای عدلاً خیاراً. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || اسم چیزی است که دروسط واقع شود، مثل انگشت وسطی. ( غیاث اللغات ). || پسندیده و برگزیده. ( مهذب الاسماء ). ج ، اوساط. ( مهذب الاسماء ). پسندیده. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
- وسطالسماء ؛ یکی از اوتاد اربعه منجمین. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ).
|| مرکز و میان حقیقی چیزی. ( ناظم الاطباء ). میانه که عبارت است از میان حقیقی و مرکز. ( غیاث اللغات ). || ( اصطلاح منطق ) نزد منطقیین همان حد اوسط است که آن را واسطه در تصدیق نیز خوانند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). همان سخنی که مقترن است با «زیرا که »، مثلاً هرگاه بگوئیم جهان حادث است ، زیرا که جهان متغیر است پس جمله «زیرا که جهان متغیر است » وسط نامیده میشود. ( تعریفات سید جرجانی ). || ( اصطلاح ریاضی ) عدد دوم از اعداد سه گانه متناسب را وسط خوانند و سومی از اعداد چهارگانه متناسب را وسطین. قاضی رومی در شرح ملخص گوید: وسط در عدد آن است که نسبت یکی از دو طرف عدد مانند نسبت آن است به طرف دیگر آن و واسطه عددی آن است که نصف مجموع دو طرف متقابل آن باشد مانند چهار، چهار وسط است میان سه و پنج و نصف مجموع سه و پنج است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح هیأت ) اهل هیأت وسط را بر چند معنی اطلاق کنند. یکی بر قوس مخصوص و دیگر بر حرکت آن قوس و بر هر حرکت ملایم و معتدل. عبدالعلی بیرجندی در شرح تذکره به این معانی تصریح کرده است. و برای شرح و بسط این معانی رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.

وسط. [ وَ ] (ع مص ) در میان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نشستن در میان قوم و در میان شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد): وسطهم وسطاً و سطةً، بروزن عدة؛ نشست میان ایشان و در میان شد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ، ق ) در میان و میان هر چیز. (غیاث اللغات ). بین و میان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ظرف است به معنی وسط. (منتهی الارب ). ظرف مبهم است به معنی در میان . (غیاث اللغات ): جلست وسط القوم ؛ نشستم در میان آن قوم . (ناظم الاطباء).


وسط. [ وَ س َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که میانه باشد، یعنی متوسط بود در طول و قصر و فربهی و لاغری و دیگر کیفیات . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). معتدل . (اقرب الموارد): شی ٔوسط؛ چیزی میانه ، نه زشت نه نیکو. (منتهی الارب ). میانه . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ). هر چیزی که نه خوب باشد نه بد نه زیاد باشد نه کم نه کوتاه نه دراز نه لاغر نه فربه . (ناظم الاطباء).
- وسطالشی ٔ ؛ مابین دو طرف آن چیز، اسم است . (منتهی الارب ).
|| راست و اعدل از هر چیزی . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). قال اﷲ تعالی : و جعلناکم امة وسطاً (قرآن 143/2)؛ ای عدلاً خیاراً. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || اسم چیزی است که دروسط واقع شود، مثل انگشت وسطی . (غیاث اللغات ). || پسندیده و برگزیده . (مهذب الاسماء). ج ، اوساط. (مهذب الاسماء). پسندیده . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
- وسطالسماء ؛ یکی از اوتاد اربعه ٔ منجمین . (مفاتیح العلوم خوارزمی ).
|| مرکز و میان حقیقی چیزی . (ناظم الاطباء). میانه که عبارت است از میان حقیقی و مرکز. (غیاث اللغات ). || (اصطلاح منطق ) نزد منطقیین همان حد اوسط است که آن را واسطه ٔ در تصدیق نیز خوانند. (کشاف اصطلاحات الفنون ). همان سخنی که مقترن است با «زیرا که »، مثلاً هرگاه بگوئیم جهان حادث است ، زیرا که جهان متغیر است پس جمله ٔ «زیرا که جهان متغیر است » وسط نامیده میشود. (تعریفات سید جرجانی ). || (اصطلاح ریاضی ) عدد دوم از اعداد سه گانه ٔ متناسب را وسط خوانند و سومی از اعداد چهارگانه ٔ متناسب را وسطین . قاضی رومی در شرح ملخص گوید: وسط در عدد آن است که نسبت یکی از دو طرف عدد مانند نسبت آن است به طرف دیگر آن و واسطه ٔ عددی آن است که نصف مجموع دو طرف متقابل آن باشد مانند چهار، چهار وسط است میان سه و پنج و نصف مجموع سه و پنج است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). || (اصطلاح هیأت ) اهل هیأت وسط را بر چند معنی اطلاق کنند. یکی بر قوس مخصوص و دیگر بر حرکت آن قوس و بر هر حرکت ملایم و معتدل . عبدالعلی بیرجندی در شرح تذکره به این معانی تصریح کرده است . و برای شرح و بسط این معانی رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.


وسط. [ وُ س َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ وُسطی ̍. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وسطی ̍ شود.


فرهنگ عمید

۱. میانه، میان چیزی.
۲. چیزی که نه خوب باشد نه بد.

دانشنامه عمومی

وسط (یمن). وسط به عربی ( اَلوَسَط ) دهستانی است در ناحیهٔ (النادرة)، در عزلهٔ (مخلاف الثمر)، از توابع استان حُدَیده در کشور یمن در شبه جزیره عربستان است.
روستای نُعمان
روستای دار الشجاع
روستای بیت القشمة
روستای مَجران
روستای بیت الکبَش
جمعیت آن ( ۱۰۱۶۵ ) نفر (۲۷۰ خانوار) می باشد.
روستاهای توابع این دهستان به شرح زیر است:

دانشنامه آزاد فارسی

وسط (الوسط). وَسَط (الوَسَط)
روزنامۀ سیاسی چاپ بحرین. در ۲۰۰۲ تأسیس، و نخستین شمارۀ آن در ۷ سپتامبر همان سال منتشر شد. ناشر آن شرکة دارالوسط للنشر و التوزیع است. این روزنامه به سرعت جای خود را در میان مطبوعات داخلی و خارجی باز کرد. در کار خود تنوع مذهبی جامعۀ بحرین، به ویژه بخش شیعه مذهب آن، را در نظر دارد؛ از این رو، جای آن در میان مطبوعات بحرین خالی بود. گرایشی ناسیونالیستی و چپ در آن به چشم می خورد.

فرهنگ فارسی ساره

میان، میان


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
تکرار در قرآن: ۵(بار)
(بر وزن فلس) در میان واقع شدن «وَسَطَ الْقَوْمَ وَ الْمَکانَ وَسْطاً» در میان قوم و در میان مکان قرار گرفت (اقرب) . با آن دویدن غبار برانگیختند و در میان جمع قرار گرفتند. و نیز به معنی «بین» آید «جَلَسْتُ وَسْطَ الْقَوْمِ» در میان آنها نشستم در این صورت وسط (بر وزن فرس) نیز گفته می‏شود. وَسَط (به فتح و،س) اسم است به معنی معتدل و میانه. در صحاح گفته وسط از هر چیز معتدلترین آن است گویند «شَیْ‏ءٌ وَسَطٌ» میانه است نسبت به مرغوب و نامرغوب، واسطةالقلاده جوهری است در وسط دانه‏های گردنبند و بهترین آنهاست. . در «شهد» راجع به این آیه مفصلاً صحبت شده است و آن به ظاهر عام است ولی فقط به عده معدودی تطبیق می‏شود. . اوسط در آیه به معنی وسط است چنانکه در مصباح و اقرب الموارد گفته است. یعنی کفاره قسم اطعام ده مسکین است از متوسط آنچه به خانواده خود می‏خورانید. یا لباس ده نفر و یا آزاد کردن یک بنده است. . اوسط در اینجا نظیر آیه سابق است گویند: «فُلانٌ مِنْ وَسَطِ قَوْمِهِ» او از نیکان قومش است یعنی عاقلتر آنها. گفت: نگفتم چرا خدا را تسبیح نمی‏کنید. . وسطی مونث اوسط به معنی متوسط است ذکر صلوة وسطی بعد از «الصلوات» دلیل اهمیت آن است و آن ذکر خاص بعد از عام می‏باشد. در وسائل الشیعه پنج روایت نقل کرده که مراد از صلوة وسطی نماز ظهر است و درروایت ششم از علی «علیه السلام»: «اِنَّها الْجُمْعَةُ یَوْمَ الْجُمْعَةِ وَ الظُّهْرُ فی سائِرِ الْاَسَّامِ» آن روز جمعه نماز جمعه و در روزهای دیگر نماز ظهر است از جمله روایت محمد بن مسلم از امام صادق «علیه السلام» است که فرمود: «صَلوةُ الْوُسْطی هِیَ الْوُسْطی مِنْ صَلوةِ النَّهارِ وَ هِیَ الظُّهْرُ...» در این روایت اشاره به علت تسمیه است یعنی در روز سه نماز واجب است و نماز ظهر در وسط آنهاست. و از جمله «عَنْ اَبی بَصیرِ قالَ سَمِعْتُ اَباعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» یَقُولُ: صَلوةُ الْوُسْطی صَلوةُ الظُّهْرِ و هِیَ اَوَّلُ صَلاةٍ اَنْزَلَ اللَّهُ عَلی نَبِیِّهِ «صلی اللَّه علیه و آله».» صاحب وسائل در ذیل روایات فرموده روایاتی که اشعار دارد به اینکه صلوة وسطی نماز عصر است محمول بر تقیه می‏باشد. طبرسی شش قول درباره آن نقل فرموده: نماز ظهر، نماز عصر، نماز مغرب، نماز عشاء، نماز صبح، یکی از نمازهای پنجگانه که تعیین نشده تا به همه آنها محافظت کنند. ولی مرحوم طبرسی قول اول را اختیار کرده و فرماید: آن از ابوجعفر باقر و امام صادق علیهم السلام مروی است و آن اختیار زید بن ثابت، ابوسعید خدری... و قول ابوحنیفه و اصحاب او است. و روایتی که از علی «علیه السلام» نقل شد بعض زیدیه از آن حضرت نقل کرده و در وسائل الشیعه از مجمع نقل شده است. به نظر می‏آید: علت توصیه نماز ظهر آن است که در وقت کثرت مشغله واقع شده، مسلمان واقعی که به کار دنیا و آخرت هر دو اهمیت می‏دهد باید از آن نماز و وقتش غلفت نکند.

واژه نامه بختیاریکا

تی؛ جِرِنگَه؛ جِنگ؛ کَد

جدول کلمات

میان

پیشنهاد کاربران

Middle

مابین

میان ، بین

بین، حاق، مابین، میان، میانه، مرکز، قلب، بحبوحه

وسط :کلمه وسط در لغت هم به معنی حد متوسط در میان دو چیز آمده ، و هم به معنی جالب و زیبا و عالی و شریف ، و این هر دو ظاهرا به یک حقیقت باز می گردد زیرا معمولا شرافت و زیبائی در آن است که چیزی از افراط و تفریط دور باشد و در حد اعتدال قرار گیرد . ( تفسیر نمونه ج : 1 ص : 487 )


کلمات دیگر: