کلمه جو
صفحه اصلی

متجسس


مترادف متجسس : پژوهشگر، پژوهنده، جست وجوگر، جویا، جوینده، محقق، مستفسر، خبرچین، جاسوس

فارسی به انگلیسی

inquisitorial, researcher

researcher


مترادف و متضاد

۱. پژوهشگر، پژوهنده، جستجوگر، جویا، جوینده، محقق، مستفسر
۲. خبرچین، جاسوس


اسم


پژوهشگر، پژوهنده، جستجوگر، جویا، جوینده، محقق، مستفسر


خبرچین، جاسوس


فرهنگ فارسی

تحسس کننده، کسی که درجستجوی چیزی است، جستجوکننده
( اسم ) ۱ - تجسس کننده جستجو کننده . ۲ - خبر جوینده جاسوس : متجسسان را فرستاد تا سر او پیش تخت آرند . جمع : متجسسین .

فرهنگ معین

(مُ تَ جَ سِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) جستجو کننده ، تلاش کننده .

لغت نامه دهخدا

متجسس. [ م ُ ت َ ج َس ْ س ِ ] ( ع ص )خبر جوینده. ( آنندراج ). جوینده خبر و جاسوس. جستجوکننده و تلاش کننده. و تفحص کننده. خبر گیرنده. ( از ناظم الاطباء ) : متجسسان را فرستاد تا سر اوپیش تخت آرند. ( لباب الالباب ). و رجوع به تجسس شود.

فرهنگ عمید

۱. جستجوکننده، تجسس کننده.
۲. جاسوس.


کلمات دیگر: